کیش : روسپی بی گناه هرمزگان

توی همین یکی دو روز اینده اتفاق عجیبی خواهد افتاد . اتفاقی که انگشت  به دهان خواهی ماند.
من ناخن هایم را دانه دانه شکستم . و خون که از دو سوی انگشت هام جوانه زد ؛ بوی زهرمار می داد.
نمک خشکیده بود لابه لای چروک زانوهام .
و فشرده که می شدند به مرجان ها ؛ رد پوتینی روی ماسه ها به حضورم نزدیک می شد.
یک لبخند دیگر ؛ شاید ... کافی بود تا من پاشیده شوم توی شهر بی مردمی که رهگذرانش خرس ها و خرگوش ها و میکی موس های گرسنه و وبازده اند .
من خستگی ام را توی پیاده رو خوابیده ام .
خواب دیدم شکلات می جوم و ریزه های ناخن هام لای دندانم گیر می کرد .
و من سر حوصله خور گور سوزان را دنبال تکه ای نخ دندان می گشتم .
می خندی ؟
خور گورسوزان هنوز برای من بوی عشق می دهد .
(مثل رد پایی که روی پله ها مانده و هارمونی هم ندارد ؛ روی پله ها لرزیده و گیج مانده . مثل تعجبی وسط یک دهان باز )

بخند !
به من و رد پای ناموزونم روی پلکان ....

مرد جوان برایم از آتش شهر گفت . و من که خسته شده بودم از سنگینی سنگ پیاده رو به صندلی چرکی توی یک جشنواره ماسیدم .
جشن تمام شد . و صندلی ها را که برج می کردند روی هم ؛ من ماسیده بر بلندای برج چرکی بودم که پر از ته بلیط قرعه کشی بود .
تمام لحظه های ( ای کاش ! خدایا ...) از تمام پلکان برجم آویزان بود و شهر مرا در ملودی های اوج و فرودش غرق نمی کرد . از خیابان نمی گویم ... کوچه ها که در هم می پیچیدند و بن بست ها که بسته نبودند .
صدای وحشیانه موزیک از تمام خستگی ام عبور می کرد . غرش صاعقه ای بود یا پرتابش یک گلوله برف ؟

جویده های اسکناس و تفاله های عرق و پسله های خستگی تمام سهم من از شب بود . و حجم سبک مرجان که خیسی اش روی پوست حس نمی شد .
شهر کودکان ؛ که دلقک می شوند .. و مردان و زنان که که زیر آبی می روند و پرواز می کنند و جانور می شوند ؛ چنان که هستند . گرگ و روباه و خرگوش ولی هم را نمی جوند . و عکس می گیرند . عکس می گیرند . از حضور متفاوتشان در هیئت جانور ... کرش کرش .. عکس می گیرند ....


که دلفین ها چشم های تنها و غمگینی دارند .
چشم هام در حصار جزیره نمی گنجند.  خرگوش ها چشم هام را تف می کنند توی تفاله های روز و من مستانه شبکور راه می روم .
و پاهام تمام رد پوتین ها را له می کند و به هم می ریزد .
خاکستری چشم هام را از توی تفاله های روز جمع می کنم .
از زانو هام خون سبز چرکی می ریزد .
توی دریا گبر می سوزانند .
رد پوتین دور می شود .
دیر است ....

نظرات 99 + ارسال نظر
شیدا محمدی سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:19 ق.ظ http://sheidamohamadi.persianblog.com

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها...

کاظم سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:26 ب.ظ

خواهرم سرکار خانم سولماز محمد خانی
با سلام
از شما بابت تاخیر و از سرکار صبرا خانم بابت اینکه وبلاگشان محل این مباحثه شده است پوزش میطلبم .
به عدم بیرحمی ، مهرورزی ، وجدان و بحث علمی دعوت فرمودید. در صورتیکه پیش نیاز بدون تردید این الفاظ نیکو یعنی صداقت را ملحوظ نظر داشته باشید ، دعوت فهیمانه تان را بشرح زیر لبیک میگویم :
1- آیا آنگاه که همسرتان داشت کامنتهای 14شهریور را بر چند خط نوشته یک نویسنده جوان (صبرا خانم) تحریر میکرد نیز توجهی به این واژه های خوب داشتید؟ یکبار دیگر"کیش ، روسپی بیگناه هرمزگان" را بخوانید. آیا ذکاوت ژورنالیستی مورد انتظار از حضرتعالی نباید ایجاب کند که فالاچی وار بسرعت برداشت ناروای آقای آبتین از این نوشته را دریابید؟ آیا نمیبینید که ایشان "کیش روسپی" را با "کیش گرد روسپی" یا "روسپی سرای کیش" یا "کیش روسپی ساز" اشتباه گرفته اند و در کامنتهایشان منطق مدافعه را بر اساس این اشتباه طرحریزی فرموده اند؟ آیا جز این است که آقای آبتین 99% به تیتر توجه داشته اند و 1% به متن؟
2- همچنین ، سوای خویشاوندی ، از بیرحمی ایشان درکامنتها نیز به لطف کلام غیرعصبانی چشم پوشی نفرمایید. آقای کاظمی هم مثل کاظم در نوشتن بیرحم است، اما با کلامی مبرای از اتهام عصبانیت. ایشان هر جا واژه کیش را با واژه ناخوشایند دیگری ببینند طاقت نمی آورند و چون یک شمشیرزن نابینا به دفاع برمیخیزند. هرچند ادعا میکنند به خاک به منزله مادرشان نمینگرند اما مثل آنکه به ایشان توهین ناموسی شده باشد حتی نوشته قشنگ یک نویسنده جوان هرمزگانی که ساده و بی غرض از احساس سفرش به کیش نگاشته شده است را هم برنمیتابند و از مسند ملکوتی یک شاعر چیره دست و یک تیمسار مدافع حیثیت کیش بر ایشان یورش میبرند و دراین راستا بدون آنکه نوشته ها را به دقت ودرستی بخوانند ، از هر حربه ای برای اظهارفضل و ارعاب بهره میگیرند. میگویید نه ، از شما میپرسم:
- دفاع از کیش که "روسپی ساز" نیست ودر یک "کیش گرد روسپی" تغییر ماهوی نمیدهد ، چه ربطی دارد به دفاع از "کیش روسپی"؟
- شما اگر شاعر هم نباشید(که هستید) دست کم بعنوان یک ژورنالیست ، چگونه اجازه میدهید تقدس جهان وطنی پابلو نرودا که منبعث از منش مارکسیستی اوست چنین با تمسک به واژه های زمین وسرزمین ، دستاویزی شود از یکسو برای ارعاب یک نویسنده جوان (که یعنی من آبتین زیاد میدانم) و از سویی دیگر آب تطهیری بر روسپیگری کیش؟ آیا بنظر شما گارسیا لورکا و رافائل آلبرتی نیز این شیلیایی آلنده پرست را همینگونه میشناختند که در راه اندازی "اسب سبز" برای مبارزه با دیکتاتوری اسپانیا با وی سهیم شدند؟
- اگر قصد ایشان ارعاب و اظهار فضل نیست ، لطفا شما به من بگویید در کجای دنیا یک جوجه فئودال از سرمایه داری حمایت کرده است که آقای آبتین نوشته دومشان را با تظاهر!! به تبری از این اتهام آغازیده اند؟ آیا باید باور کنم که ایشان مفاهیم اولیه دیالکتیک مارکس و انگلس را هم نمیدانند؟
- شما بزرگوار ، کامنت صبرا برای ایشان را مطالعه نمایید و به من بیرحم بفرمایید در کجای آن به خرید بلیط 28000تومانی پارک دولفینها اعتراف شده است که همسر گرامیتان تقارن آنرا با ریز ریز کردن پول خرید شمع به تمسخر گرفته و با تمثیل فیلم هندی از آن یاد میکنند؟
- آیا یک نویسنده جوان هرمزگانی حق ندارد در مورد یکی از جزایر استانش نظری مغایر با نظر آقای آبتین داشته باشد و اگر داشت باید اینگونه با بیرحمی و با توسل به هر وسیله ای از برداشت ناروا گرفته تاتخریب منطق فکری نرودا به چالش گرفته شود و دست آخر برایشان امریه صادر کنند(ظاهرا دعوت) که به جلسه شعر کیش بیا تا شعرای کیشوند یادت دهند چگونه حق داری نسبت به این سرزمین رویایی فکر کنی ؟
3- و اما در مورد کیش :
- آیا در این بقول آقای آبتین آکواریوم شفاف کیش ، ایشان کوسه ها را نمیبینند؟ نه کوسه های میزبان و نه کوسه های میهمان را؟ آیا این بیرحمی است که اگر نمیبینند ایشان را به دور شدن از ذات پاک بچه شهر ری بودن و گم شدن در زرق و برق دنیایی که از سنخ ایشان نیست متهم کنم و اگر میبینند و دفاعگرانه ماست مالی و توجیه اش میکنند به ایفای نقش شخصیت سوم درخیمه شب بازی مثلث شوم زر و زور و تزویر؟
- نظر منصفانه شما جه حکم میکند؟ آیا بهره مندان واقعی ازکیش چه کسانی هستند؟ این درست که مسافرینی چون صبراها که به یمن یک مهمانسرای جیره بندی شده جند روزه و بقول همسرتان با پس انداز برجها و یا قسطی به کیش می آیند ، دلشان را به یک دوجرخه سواری ، قرعه کشی پردیس ، شرکت در دلقکبازیهای شبانه ویا استماع اجراهای زنده خواننده های محبوبشان که تنها در کیش اجازه هنرنمایی دارند ، خوش مینمایند ، اما آیا شخص پاکدلی چون شما حتما باید یک ذهن پیچیده ریاضی داشته باشد تا درک کند که برنامه ریزی حضور این سیاهی لشکر برای توجیه هنرنمایی هنرپیشه های اصلی صحنه ، ضرورتی اجتناب ناپذیر است؟!!! من مطمئنم شما بخوبی میدانید کیش محل خوشگذرانی و حیاط خلوت واقعی چه دسته اشخاصی است اما بعنوان توضیح واضحات عرض میکنم : اول ، دسته زر : غولهای ثروتمند دست دوم بهره مند از رانتهای کلان حاصل از یک اقتصاد مسموم( دست اولهایش هنوز تا بتوانند لس آنجلس ، نیس ، لارناکا ، دبی و. . . . را ترجیح میدهند.آخرمیدانید آنجاها آزادی بیشتری هست و خوانندگان از وطن رانده ای آنجا وطن وطن میکنند که حتی درکیش آزاد نیز یارای خواندنشان نیست – البته فعلا). دوم ، دسته زورمسافر: آقازاده ها ، مقامات مملکتی واقربای آنها که 90% هزینه خوشگذرانیشان در کیش از
بیت المال ما ملت پرداخت میشود .( مقامات عزیز در تابستان اصلا هرمزگان را نمیشناسند. اما در زمستان و ایام نوروزبیچاره ها دلشان برای هرمزگانیها به درد می آید. سمینار وهمایش و گردهمایی وبازدید میگذارند.
خیلی زود سرو ته اش را هم می آورند و سریعا به تمتع کیش و عمره قشم میشتابند و خوشنود و با دستی پربار!! به خانه شان بر میگردند. حجشان مقبول درگاه الهی .!!!!) و سوم : زور شاغل : که مناصب مدیریتی و حتی اشتغالی ساده را از دست کلیه هموطنان بویژه بیکاران هرمزگانی ربوده و دراختیارخویش گرفته اند. بدتان می آید وقتی میگویم از نمد کیش کلاهی نصیب همسرگرامیتان شده است که اینگونه زیر علمش سینه چاک میکند؟ با مراجعه به وجدانی که فرمودید نه به من ، که به خودتان ، پاسخ دهید آیا همسر شما در به در دنبال کار میگشت ، بصورت اتفاقی به کیش آمد.تقاضای استخدام داد.درآزمون و مصاحبه شرکت نمود و برای پست کم اهمیت !! فعلیشان تشخیص صلاحیت شد؟ آیا معتقدید همسر شما دارای مدرک تحصیلی و تجارب آنچنان ممتازی است که در هرمزگان یافت نمیشود؟ سایرین چطور؟ سنم!! چیزی را که به او باورانیده اند فریاد میزند که جنوبیها بعلت سطح سواد پایین در کیش هیچکاره اند . شما چطور؟ شما که بطلان اعتقاد او را میدانید و واقفید که در هرمزگان تحصیلکرده ها و فرهیخته ها و استعدادهای سرشار بسیاری وجود دارد چگونه تا اشاره به غصب مصدر شغلی خودتان میشود کمیت انصافتان لنگ میزند؟ شما بخوبی واقفید درد هرمزگانی فقدان مدارک تحصیلی بالا و عدم لیاقت نیست. درد هرمزگانی اینهاست : نجابت ، سادگی و بی شیله پیله بودن ، خونگرمی و صداقت. وآنچه ندارد: زرنگی ، زبان بازی ، تملق و پررویی. سعه صدر شما چقدر تاب پذیرش این مقوله را دارد که در اشتغال خصوصا مدیریتی کیش پارتی حرف اول و آخر را میزند و لا غیر؟ ( البته این در حالی است که به اعتقاد من حضرتعالی و همسر محترمتان ، ازشریفترین و سلیم النفس ترین افرادی هستید که در کیش شاغلند و ذکر این نکات تنها جهت کنکاش حقیقت است وبس )
- بزرگوار ، چه کسی با وجود یک منطقه تفریحی و خوب مخالف است؟ چه کسی میگوید گرانی پدیده مخصوص کیش است و درهیچ مکان تفریحی دیگردنیا وجود ندارد؟ چه کسی میگوید در این مملکت نباید جایی برای نفس کشیدن یافت شود؟ مسائل از این توجیهات منطق نمای بچگانه بسیار فراتر است. لطفا فلسفه وجودی احداث مناطق آزاد در سایر نقاط دنیا و نقش آنها در اقتصاد ملی جوامع را مطالعه و ملحوظ نظر داشته باشید و ملاحظه فرمایید که در کشور ما چگونه همچون بسیاری مقولات دیگر واژه باقی میماند و محتوی مطابق اراده از ما بهتران تنظیم ومستقرمیگردد. از شما میپرسم : چگونه شد که یک منطقه از یک استان محروم ، مثل فلسطین اشغالی ، تصرف گردید و به مردم آن استان گفتند به شما هیچ ربطی ندارد که در آنجا چه میگذرد و ما در آنجا چه میکنیم؟ چرا هیچ سهمی از درآمد و اشتغال آنرا به این استان محروم ندادند؟(به کجا دادند که به هرمزگان بدهند؟) گرانی مورد اشاره درتمام مناطق تفریحی دنیا سهم همگان است. چرا درکیش آقازاده ها
صاحب منصبان مملکتی و اقربای آنها از این پدیده معافند و با آنها بیشتر بعنوان مهمان رفتار میشود تا مسافر؟ 28000 تومان ورودی پارک دولفینها بر اساس چه محاسبه شگرفی تعیین شده است؟ چرا مثلا 25 یا 30هزارتومان نشده؟ عواید این ارقام چه میشود؟ چه سهمی در اقتصاد ملی و فقرزدایی حداقل منطقه ای دارد؟ من قبول دارم که 80% جمعیتی که کیش به خود میبیند از سنخ افراد متوسط جامعه هستند (حقوق بگیرانی چون صبرا با کمی درآمد بالاتر یا پایینتر) و مردد میشوند نکند منظور من این است که کیش نباشد ، واویلا در آنصورت همین تفریح نیمه جان و کوتاه مدت را نیز در سرزمین بقول آقای آبتین گل و بلبل از دست خواهند داد . ولی حداقل شما باید به ضرورت شغلی ، قانون 80-20 را بدانید و دریابید همانطور که در جامعه 80% ثروت در اختیار 20% افراد است و 20% آن در اختیار 80% دیکر مردم ، در کیش نیز 80% تنعم ، سهم 20% کیش نشینان و کیش بینان است و 20% آن متعلق به 80% بازدیدکنندگان از سنخ صبرا ، و جالب است که اصولا باید بخش عمده ای از هزینه ساخت اماکن باشکوه و پذیرایی ازآن 20% گلهای سرسبد نیز از گرده همین 80% زایر دلخوش تامین شود و اینجاست که 28000 تومان ورودی یک پارک توجیه عقلائی میابد.وگرنه آیا بنظر شما این گرانی لجام گسیخته وبی منطق طبیعی است و اکثریت مردم محروم این کشور به جرم نداری حاصل از اقتصاد مسموم حاکم ، نباید لیاقت و استحقاق تفریح و نفس کشیدن در مثل کیش را داشته باشند؟ . بله در کیش بقول آقای آبتین قتل و غارت ودعوا وعربده کشی و اعتیاد و مزاحمت وجود ندارد.(البته بگذریم که منظورشان مثلا اعتیادهایی از نوع هروئین فقرزده کارگزاری بندرعباس است ، وگرنه خودتان هم میدانید که از نوع تفریحی اشرافی جین وآبجو و شامپاین و ویسکی و تریاک شکلاتی خرمایی ناصرالدین شاهی اش الله و اعلم !!!) ولی شما به من بگویید. چرا باید وجود داشته باشد؟ آیا نمیدانید سنگ بنای خبائثی که فرموده اید فقر است؟ پس چرا افتخار میکنید که در یک محیط سترون که اصل میکروبش نیست ، بیماریهای مترتب بر آنرا زیارت نمی فرمایید؟ آقای آبتین فرموده اند چه تحول بزرگی که در کیش یک فقیر وجود ندارد !!! مثل آنکه بگوییم چه تحول بزرگی که در عمق دریا یک آهو شنا نمیکند !! به آقای آبتین که به استقامتمان خوانده اند بفرمایید از نصیحتشان ممنونیم ، اما تا استثنای کیش ایشان قاعده فراگیر ملی نشود ، ما همچنان زانوانمان پیش دنیایی که ایشان ترسیم میکند ، میلرزد و دست خودمان هم نیست. به ایشان بفرمایید همین خط فقر رسمی اعلام شده را(هرچند که دروغ است) حداقل ملاحظه فرمایند و محاسبه کنند که چند دهک از مردم شور بخت ما ، خرجشان را هم نمیرسانند چه برسد به آنکه برجشان را برای اجابت دعوت مهربانانه ایشان پس انداز نمایند و به کیش مشرف شوند. باور بفرمایید دوشیدن این نر محال است. میگویند به یکی از ملکه های انگلستان که در وان شیر حمام میکرد و یکی از مکملهای غذائیش ژل رؤیال بود(حتما میدانید ژل رؤیال چیست) گفتند مردم نان ندارند بخورند ، فرمود خب ، بگوئید بیسکویت بخورند !!
بله بزرگوار ، کیش یک روسپی است که هیچ چیزش مال شوهرش (هرمزگان ) نیست و در ازای پول ، به زرمندان لذت میبخشد و ضمنا بیگناه ، چون زور باج خوران و بی فریادی شما و ما به این سرنوشت رهنمونش شده است .!!!
4 – اما در مورد آقای آبتین وانتساب اشعارشان به آه و ناله های عاشقانه و تنهایی بورژوازی و مدیحه سرایی
صاحبان ثروت و شوکت . از اینکه شما خواهر خوبم از این اظهار نظررنجیده شده اید ، باوربفرمایید جدا متاسفم. اما ظاهرا به مرادم رسیده ام.!! میبینید بزرگوار؟ رنجاندن ، بسیار ساده است . میتوان بسادگی یکنفر را که شاعرانه و با دلی پاک و خیالی لطیف "چند بام آنطرفتر ماه را بر بند پهن میکند" به همدستی با طراران متهم کرد ، همانطور که میشود یک نویسنده جوان هرمزگانی را که به گوشه ای از استانش مسافرت کرده و حرمان خویش را در چند سطر کوتاه فقط آه کشیده است ، مرعوب ساخت و به توپ وتشر بست. چرا مرگ خوب است ولی برای همسایه؟ آنگاه که آفای آبتین مقتدرانه با برداشت ناروا ، دوغ ودوشاب را قاطی فرموده ما را میرنجانند ، خواهرم ، لطفا به ما داغداران این استان نیز کمی التفات داشته باشید و رنجیدگی مان را هم احتمال بدهید و حق بدهید که اگر ایشان گوشهایشان سنگین شده ااست ، طبق راهنمایی خودشان ، کمی با ایشان با زباان سنگ سخن بگوئیم .
در هر حال من به رغم فرمایش شما ، کتابهای "و پای من که قلم شد نوشت برگردیم" و"مژه ها چشمهایم را بخیه کرده اند" و اشعار دیگری از آقای آبتین را خوانده ام و هرچند رسالت و تعهد اجتماعی مطلوب خویش مثل این بخشها از یکی از اشعار همان نرودا :
در کشور من کوهی است
در سرزمین من رودخانه ای است
با من بیا
شب از کوه بالا میرود
گرسنگی با رودخانه سرازیر است
* * *
به من میگویند " مردم تو ،
مردم شوربخت تو،
میان کوه و رود ،
با اندوه و گرسنگی ،
نمی خواهند تنها پیکار کنند ،
آنها در انتظار تواند ای دوست "
یا غربت فلسفی " کفشهایم کو" و " شاسوسا " ی سهراب یا طنز سیاسی " فاتح شدم" فروغ را در آنها ندیده ام یا متوجه نشده ام ایشان آینه ای در برابر آینه چه کسی میخواهند بگذارند تا ابدیتی حماسی چون شاملو بیافرینند ، یا . . . .بهر حال اشعارشان را قشنگ یافته ام و به دلم نشسته است و ذوق وقریحه سرشار ، وقفه سنجی عالی و استعداد غریبی که واژه ها را از ریسمان لطیف احساس گذر میدهد ، را در ایشان تحسین میکنم. همچنین پیشینه تواضعشان در همدمی و دمساز بودن با شعرای جوان هرمزگانی را نیز میستایم و واقفم که دوستان قلم گردان این استان همچون من ( که البته از هنر قلم گردانی چیزی نمیدانم) ایشان را دوست خود دانسته و دوستش میدارند.. اگر چه زیاد به من ربطی ندارد اما آرزو میکنم ایشان بجای مستر بکتاش آبتین همان آقای مهدی کاظمی شوند ، غبار از معصومیت به نسیان سپرده خویش بسترند و همواره به یاد آورند که :
در انتهای من کودکی زندگی میکند
و اگر پنجره را باز کنم
مهتاب در تختخواب من غلت میزند
آنوقت این کودک معصوم شاید دوباره کوچه پس کوچه های شهر ری و هرمزگان را گشت بزند و بجای ترویج فرهنگ کیش مداری ، به حمایتی که از کارگران مینابی کرده است ، همچون همسرمهربانش افتخار کند و ما را نیز مصرانه توصیه کند که :
بالش کسی باش
که از خستگی بر سینه ات سر بگذارد
نه شکم سیری

از اطاله کلام پوزش میطلبم . جسارتهای مرا نیز ببخشید . این دمل چرکینی بود که خود نیشترش زدید و بغض فروخورده ای بود که خود ترکاندیدش . ورنه ما سر به جیب حرمان خود فرو برده بودیم .
برهم مبارک و با هم خوشبخت باشید.
و الله مع الصابرین

کیشوند سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:58 ب.ظ

آقای کاظم
سلام متن زیبایی نوشتید . فقط دو سوال دارم:
۱ - تصور کن کیش مثل هندورابی بود و هیچ سرمایه گذاری و زیر بناسازی انجام نشده بود . آیا در عملکرد و فکر و فرهنگ مردمی که به هر علت به کیش میایند تفاوتی حاصل میشد.و این پول هم به سایر پولهایی که به سایر کشورهای عرب و غیر عرب رفت ؛ نمی رفت.آیا پول توریسم نفت رانت خواری خارجی داخلی خصوصی و .... میامد هرمزگان؟البته من به عنوان یک کیشوند کارمند خدمتتان بگویم که هیچ گونه بودجه ای تا کنون از سوی دولت به کیش پرداخت نشده و هزینه از محل عوارض گمرکی فروش زمین و ... تامین گردیده است.( حالا درست و غلط و پارتی بازی و اسراف بیت المال و .... بماند اگر بحثی پیش آمد).
۲- هنوز اجماعی حکومتی برای کیش نیست بر عکس دوبی که همه در فکر آوردن سرمایه اند به خصوص از ایران که خوب هم میرود-چرا که پول = اشتغال=رفاه و ....
۳- به هر صورت کیش خاکپاره ای بیگناه از ایران است . که اگر نبود این مدت پاسخگوی فقر و مشکلات درد آور سایر نقاط ایرا ن زمین نیز نبود. و چه خوشبخت میشد اگر بلای بحرین سرش میامد.(ابن جمله را با درد فراوان گفتم ).
کاظم عزیز نوشته ات زیبا و دلنشین بود وباعث شد خاطرات ۸ سال کار در کیش که بسیار شنیدنیست ! در به وجود آید. متشکرم . موفق باشی
( پارک جنگلی دلفیناریوم هتل داریوش پانیذ وچند هتل در مشهد و....حاصل سرمایه گذاری یک ایرانی مقیم اسپانیا است که بسیار به کیش و ایران (ملی گرا) علاقه دارد(به پشت صحنه وی کاری نداریم) و دیدن حیوانات دریایی آموزش دیده به خصوص دلفینها بسیار زیباست.ارزش یکبار دیدن را خیلی دارد)

محمود سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:06 ب.ظ http://nooshdaroo.blogsky.com

سلام .. قشنگ بود .. من آپم ، خوشحال میشم سر بزنی .

ناظر سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:57 ب.ظ

خوب حق داره آقای آبتین ! چه معنی میده که آدم بره توی قرعه کشی شرکت کنه و برنده نشه معلومه صندلی پلاستیکی اونهم از نوع چرکش تبدیل به برج میشه می ریزه رو سرش ، برگه های قرعه کشی هم که با این همه التماس و خواهش یکی دوتا بیشتر از فروشنده گرفتی حالا باید زیر پا لهش کنی ، خوب طبیعیه ما هرچی که بدردمون نخوره یا زیر پا لهش می کنیم یا یه مشت محکم می زنیم تو دهنش! خودمون هم که نتونیم دوستانی هستند که فقط منتظرند ما لب تر کنیم تا با دلیل یا بدون دلیل در ما ذوب شوند و این کار را انجام دهند.چند سال پیش هم که این آقای ثابت می خواست هتل مجللش رو توی کیش افتتاح کنه از داستان نویسا و اهل ادب دعوت کرده بود و همین داستان تکرار شد. آقای علی اشرف درویشیان بنده خدا رفته بود اونجا تا یه سوژه ای مثل " هتاو" برای قصه اش پیدا کنه دیده بود اصلاٌ خبری از این چیزا نیست. خوب آدم بهش برمیخوره این همه راه بره کیش و حداقل یه گرسنه توی هتل داریوش نبینه که زیر اسب بالدار هخامننشی منتظر نگاه روشنفکرانه ما باشه. این همه هی دست می زنند خوب که چی؟ وقتی خور گورسوزان را داریم چرا باید بریم کیش دوچرخه سواری کنیم یا دولفین ببینیم. اصلاٌ چرا ماباید بیاییم کیش وقتی اون از شوهرش قهر کرده و حاضر نیست مثل بندر لنگه یا خمیر ... کاش یه شوهر اماراتی بیاد بگیرتش تا ماهم (کاظم و دوستان) خیالمون راحت بشه و این دیگ غیرتمون هی سرنره . اصلاٌ یکی نیست به ما بگه تو کیش دنبال چی هستیم، چرا نمی ریم هندورابی با اون 7، 8 خونواده ای که توشن و اونقدر به هرمزگان وفادار مونده. یه معلم داره که کلی پارتی بازی کرده تا از گاوبندی تبعیدش کردند اونجا و چند تا شغل دیگه را هم قبضه کرده مثل کلر زدن به آب انبار، رسیدگی به دعوای زن و شوهرها، مداوای بیماران ... چون ما آدمای باسوادی که توی بندر نشستیم پارتی نداریم که تو نقاط محروم استان خدمت کنیم واین آدم یه تنه همه این کارا را با درآمد هنگفت معلمی انجام میده احتمالاٌ یه آقازاده پشتشه. دهه 60 که کیش هنوز با هرمزگان متارکه نکرده بود کلی آدم از شمال ایران با پارتی بازی و استفاده از رانت اومدن کیش حتی یه تعدادی از طریق دریای سیاه و گذشتن از مدیترانه و جبل الطارق و عبور از مقابل ناوهای آمریکایی در تنگه هرمز و از مقابل چشمای کاظم خودشون رو به کیش رسوندند تا از این خوان نعمت بی بهره نباشند. بی معرفتا یه بفرما هم نزدن. اگر از خونواده و هوای خوب شمال محروم شدن به جاش تو لوله ها آب شور داشتن که خیلی برای قرقره کردن مفیده هفته ای یه بار هم سان کوییک (هنوز سان ایچ اختراع نشده بود) از لوله ها میومد که کلی باعث نشاط و مسرت بود و باید با آبی که از پشت کولرها میومد رقیقش میکردی که دلتو نزنه. حیف شد این جوونای با استعداد اون موقع نمی دونستند روسپی چیه و این شد که یکدفعه از دوره فئودالیته سر از بوروا زی از نوع پرورشی در آوردیم. این گرزه و کلات هم تازگیا دارن تعهدشونو زیر پا میذارن و روشونو زیاد می کنن. با این بندری که یکعده به صورت پشت پرده و روز روشن دارند اونجا می سازن ساز جدایی از هرمزگانو امروز فرداست که سربده و یکباره بشه اونی که صبرا گفته ! تا دیر نشده باید جنبید اصلاٌ قرار نیست رو دست کلات نادری که خرابه هاش به عنوان آثار تاریخی تو کوههای شیبکوه باقی موند امارت دیگه ای بنا بشه و این قصه ادامه دارد و بدبختیهای جنوب هم ،‌ به عرض 2400 کیلومتر و به طول عمر استعمار...

کاظم چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:06 ق.ظ

خواهرم سرکار خانم سولماز محمد خانی
با سلام
باستحضار میرسانم کامنتی که روز سه شنبه مورخ ۲۲/۶/۸۴
به نام من در وبلاگ جناب آقای آبتین درج شده است ، نوشته من نیست .

هادی بهروز چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:01 ب.ظ

بابا چه خبر شده مگه ؟ چرا دعوا ؟ اول می خواستم بگم چرا به روزش نمی کنی. اینجا رو که سر زدم دیدم حق داری بابا تا همین الان هم اینجا صحنه ی نبرد های تن به تنه. خوب سر و صدا کرده وبت . همیشه پایدار باشی عزیز

زهرا چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:06 ب.ظ http://zahra999.persianblog.com

اتفاقا منم اصلا حال و حوصله ی کلاس ها رو ندارم.راستی روز انتخاب واحد ندیدمت!!!!.....در ضمن اینجا رو چرا آپدیت نمیکنی؟؟؟؟؟؟!!!

نقابدار پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:07 ق.ظ

ای بابا بسه شمارو بخدا ...

هادی پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:49 ب.ظ

هادی بهروز خان تو دیگه وارد جنگ نشو بیکاری مگه آمو؟

مرجان پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:19 ب.ظ http://marjan.blogfa.com

سلام و ممنون از محبتت!

مریم پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:53 ب.ظ http://tardeed.blogspot.com

صبرا جونم چرا دیگه نمی‌نویسی؟
می‌دونی همه‌‌ی این دعواها نشونه‌ی اینه که این همه آدم نوشته‌ی تو رو خونده‌ان براشون مهم بوده روش فکر کرده‌ان و وقت گذاشته‌ان نظر دادن. هر کسی هم نظر خودشو گفته.
دلیلی نداره همه با هم موافق باشیم. یعنی اصلا اسم جیغ و دادهای ما رو دعوا نمیشه گذاشت. شاید همون فریاد. هر کسی هر چیزی رو که براش مهمه داد می‌زنه تا دیگران به‌تر بشنون.
این خیلی مهمه که تو این قدر صادقانه و شجاعانه احساست رو بیان کردی و این قدر خوب گفتی. راستش من اگه بودم شاید نمی تونستم به این روونی بگم.
خواهش می کنم باز بنویس.
راستی یکی دو روز نشد؟ من فضولیم درد گرفته ببینم اون اتفاقه چیه

بابک پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:07 ب.ظ http://1234567.blogfa.com

سلام . اینجا چه خبره ؟ شاید یه کامنت دونی ؟عروسی خوش گذشت.جای شما خالی سوغاتی هم محفوظ. ایضا (همچنین) فعلا خدا نگهدار

دوره گرد جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:59 ب.ظ http://zirezamin.persianblog.com

سلام.....از اینکه همیشه سر میزنی خیلی خیلی ممنونم.. ..این تاخیر چند روز پیش هم به خاطر مسافرت ۱۵ روزه ای بود که رفته بودم٬ که اگه شد بعدا مفصلا در موردش توضیح میدم...در مورد مطلبت هم باید بگم که واقعا قدرت تجسم و نگارش فوقالعاده قوی ای داری. به خاطر همین هم یه جو خیلی سنگینی تو نوشته هات ( به خصوص این آخری ) هست که اظهار نظر کردن در موردش رو ( حد اقل برای من) یه ذره سخت میکنه.... موفق باشی.

تنها شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:33 ق.ظ http://khod.blogfa.com/

سلام انسان خوب
نمیدونم چرا هر وقت جایی می رم و اینجوری سلامک میث کنم همه بدشون میاد ..در هر حال امیدوارم شما از اون دسته نباشید..مطلب بسیار جالب رو پست کرده اید..البته من فرصت نداشتم همه مطلب رو بخونم و بابت این امر عذر می خوام ..همیشه سبز باشی عزیز.
به امید دیدار دوباره در وبلاگ تنها ی من.

حسام شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.pantheon.blogfa.com

چراغش به پفی مرد و ظلمت به جانشان در نشست....

آررامش در حضور دیگران شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:25 ب.ظ

اینا همش دروغه...انسان همواره دچار یک پارادوکس عقلانی ست و تو هم از این قاعده مستثنا نیستی...به قول بکتاش تو اگه این همه دلت برا فقر لک میزد و افکار پرولتاریایی داشتی نمی رفتی نمایش مضحک دلفینها را تماشاکنی که از سر تا پاش بورژوایی میریزه......هر وقت از این تناقضات دست برداشتی بیا اینارو به خورد خلق الله بده....در حیرت این همه آدم علافم که به همچی مسئله ی ساده ای گیر کردن.....

روزبه شازده قاسم شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:37 ب.ظ

هادی جان منو سنه نه ؟؟ من که کاره ای نبیدم عزیز.

هادی بهروز یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:32 ق.ظ http://56.blogfa.com

سلام صبرا. به ما سر بزن.

محسن یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:03 ق.ظ http://geno.blogsky.com/

سلام
ببخشید که دیر به دیر مزاحمتون می شم واقعاْ اگر این اداره بگذارد ما نفسی بکشیم شاید زندگی کردم اما با این تفاهیل...
جالبه هم نوشتت هم مدرسه زان
بعله دگه وقتی کیش بره اوه هم با هزینه مدرسه سازان همچی حس هم بهت دست اده

محسن عزیز !! من با هزینه مدرسه سازان جایی نرفتم . درست مثل این که من لیوان آب رو از دست تو بگیرم و بگم چرا تشنته !! تمام هزینه های اون سفر شخصی بود . ما فقط از سوئیت اداره استفاده کردیم . من نمی دونم کی به شما گفته من با هزینه مدرسه سازان رفتم کیش... یا کجای حرفام گفتم که رفتم پارک دولفین ها ....

حسام یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.pantheon.blogfa.com

مست ز رقص راهبانه ای در اندیشه های خداگونه.....

اسماعیل یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:24 ب.ظ http://panjere-abi.blogfa.com

سلام قشنگ می نویسی.
خوشحال میشم اگه به من سر بزنی.
با آرزوی موفقیت بدرود.

علی اکسیر یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:01 ب.ظ

بابا بسه دیگه مگه مطلب نداری که عوضش کنی این همه مردم میرن کیش اب از اب تکان نمیخورد ...

هادی بهروز دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:52 ق.ظ http://56.blogfa.com/

به سپیدی سقف بالای سرم که حائلیست بین من و سیاهی شب خیره مانده ام

فرزانه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:56 ق.ظ

سلام دوست جون

دلم واسه حرفات تنگ شده....
به یاد من هم باش....

لیلی خانومی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:14 ب.ظ http://lilikoochooloo.persianblog.com

....................MAN FARSI NATONESTAM NAZAR BEDAM WEBET JALEB TAR SHODE

وحید ضیائی سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:50 ق.ظ http://adiban.com

سلام .گاهی شاعر با خودش قهر می کند .گاهی یعنی همیشه که کسی چیزی کم دارد ...یا زیاد ...لذت بردم .سیاه پشمالو با معرفی قالب شعراستان در ادیبان به روز است .بخوانید و نظرتان را می خواهم .

محمود سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:21 ب.ظ http://nooshdaroo.blogsky.com

سلام صبرای عزیز .. ما هرچقدر فریاد زدیم کسی جواب نداد . دیگه نای فریاد زدن برامون نمونده .

هادی بهروز چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:46 ب.ظ http://56.blogfa.com

سلام. با مطلبی جدید (( کیکاوسنامه...)) به روزم.سر بزن. به روز کن اینجا رو . زیاد سخت گیر نباش. مهم اینه که صمیمانه باشه.همین

شعبان بالاخیلی چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:04 ب.ظ http://papeli.blogfa.com

یاهو ... زیبا بود .... و جریان روایی داشت ....دوست دارم بیشتر با کارهاتون اشنا بشم ...منتظر شما هستم ...یا حق

کتی پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:22 ق.ظ http://www.delbaraneh.persianblog.com

جای پوتین ها / ردی از اشک

میدوزم

خاکستری نگاهت را

به ته فنجان سرنوشت

سردی دی ماه

شکست

آرام

مردی با کلاه بره

راه میرود حرف میزند

راه می رود حرف میزند .

بابک جعفریان پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:20 ب.ظ http://gonge-khaab-dideh.blogfa.com

سلام
کاراتون قشنگه ... آدم جالبی به نظر میاید ....!!!!
برای من قانون منم... معیار زیبایی حس منه و به نظرم مهمترین فاکتور اینه که وقتی یه چیزی رو میخوونی لذت برده باشی ... که فکر میکنم من لذت بردم
منتظر کارهای بعدیتون هستم ..
راستی من به روزم ...خوشحال میشم سر بزنید ...تا بعد

رضا موتوری پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:39 ب.ظ

بنویس چرا نمی نویسی؟!!!
به روغن سوزی افتادی؟

عبدالحسین جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:16 ق.ظ http://mahdisma.blogsky.com

عمو یادگار!!!

ارسو جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:09 ق.ظ http://arsoo.blogfa.com

مم نونم که هم نظر دادی هم لینکم کردی از پیغام هائی که داری حسودم

علی اکسیر جمعه 1 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:10 ب.ظ http://eksir.blogfa.com

ممنونم
هنوز نیامده پیغام دادی

عبدالحسین شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:38 ق.ظ http://mahdisma.blogsky.com

ممنون که تحویل نگرفتی.درضمن به روزم

سیاورشن شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:08 ب.ظ

به چه کندوره خو ناسی؟...

سید حسین جعفری یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:48 ق.ظ http://www.chogor.persianblog.com

سلام عزیز زیبا بود .

ساغر یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:22 ب.ظ

ما چکار کنیم؟بابا به روز شو دیگه

موسی نوشادی یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:59 ب.ظ http://moosanoshadi.persianblog.com

سلام صبرای عزیز.به روزم ومنتظرحضورونظر.آسمانی باشی وجاوید.

مثلث یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.mosalas.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی داری با نوشته های زیبا تر

پدر بزرگ دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:56 ب.ظ

خفمون کردی !
چرا دیگه مطلب نمینویسی بابا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مهدی اخلاص مند سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 08:38 ق.ظ http://banderekhoobom.blogfa.com

واقعا که زیباست / ای کاش من هم مثل شما دست به قلمم خوب بود / موفق باشی / منتظر کارهای جدیدتری از شما هستیم

حسن سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:27 ب.ظ http://loor.blogsky.com

مثل اینکه از کامت گذاشتن دیگرون خوشتون اومده و باعث شده چیزی ننویسید یا شاید هم ...

نقابدار چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:54 ق.ظ http://masking.blogsky.com

سلام ...

سینا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:57 ب.ظ http://www.seena.8k.com

عالی بود .. با اینکه فقط یکبار کیش را دیدم و اونم ۷ سال پیش !!! با این توصیف ها آرزو میکردم که کاش هرگز کیش را ندیده بودم و فقط با این توصیف ها تصویرش را در ذهن میکشیدم!

حالا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:54 ب.ظ

خیلی متظاهری

فریاد ناصری چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:00 ق.ظ http://yaghosh.persianblog.com

سلام عزیز ممنون که خبر کردی زیبا و خواندنی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد