شوره زار زیر پایم انباشته از تخمه های هندوانه است.
زمستان نعره می کشد و می آید
**
من ترس های ناموجه تاریکی هستم
با آستین های پفی پیراهن ناتمام خوابم
گونه هام را به سرما می سوزانم
*
هنوز «پدر» حافظ می خواند
و کسی هنوز مرا از پدر ندزدیده است
**
من ایستاده ام
و باد اول دی جوانه های کوچک سبز را می کند از بازوهام
مرا عور می کند
مادر نیست
و گیس های هیچ کسی نمی پوشاندم از سرما
*
من لرزش کوچک و آرام شانه هام را
با ردیفی از دندان های سفید
توامان به ریگ زار می برم این روزها
در چند وجب فاصله ای که از ممکنات اطراف دارم
صدای تخمه هندوانه ها را می شنوم
**
چراغ قوه دارم
یا هر چه دوست دارید صدایم بزنید
گندمزار سیاه گیس هام را آورده ام
که سرخی از شعله های توامانِ آفتاب غروب و دریای آتش هرموز ؛ گندم های نارسم را سوخته اند.
پاهام
تاول های سرخ و دردناکِ پوست پوست
یادگار معصومانه ماهی های مرکب
یا شما بنویسید سواس، کبکاب
بگویید بیچاره
بروید و تاکسی بگیرید
قلیه درست کنید
من دستمال چار خانه ام را برایتان تکان می دهم
و لبخند می زنم
**
دروغگویم نخوانید
من ترس مطلق تاریکی ام که سوزش ناگهانی ماهی های مرکب را بر پوست پوستم دارم
و صدای تخمه هندوانه ها را می شنوم در زیر پایم
**
زمستان سرد و خفه باریده می شود
دریا شن بازی می کند
جوانه های کوچک گلی ام توی شوراب می روند و می آیند
کسی برای تخمه هندوانه ها باد فرستاده است و آب شور
**
من مجموع صدف ها را ریسه ای آویخته ام از دست هام
این ها را نمی خواهید؟
مُصِرّم
کسی هست که قطب نمای مرا بخواهد؟
*
و موهام صبورانه در باد می وزم.
سلام
نوشته خیلی زیبایی بود..
معلومه که دانشجوی موفقی در ادبیات هستی..
شاد باشید..
من لرزش کوچک و آرام شانه هام را
با ردیفی از دندان های سفید
توامان به ریگ زار می برم این روزها
در چند وجب فاصله ای که از ممکنات اطراف دارم
صدای تخمه هندوانه ها را می شنوم
یلادای پارسال خندان بودم و امسال گریان.پارسال اولین کسی که تبریک گفت او بود.امسال ...او به کس دیگری تبریک میگوید و بر احساسم میخندد.تلخترین خنده دنیا...یلدایت مبارک صبرا.کاش ماه میدانست که در میان این همه ستاره فقط یکی مشتریست...کاش...
سلام! تاثیر گذار بود
شعر که می خوانی باید تو را با خود ببرد ... و من با این شعر تو سفر کردم تا احساس. زیبا بود !
سلام صبرای عزیز:
امسال شب یلدا واقعآ خاطره انگیز شد. نوشته هایت واقعا زیبایند و همیشه لذت برده ام از نوشته هایت . با یکی از شعر های قدیمیم آپ کردم.البته من نمی دونم منظورت از سوزش ناگهانی ماهی مرکب چیه اما فکر کنم اونو با جنگر یا همون عروس دریایی اشتباه گرفتی چون اونه که موقعه شنا اگه از کنارش رد شی بد جوری آدمو میسوزونه . در هر صورت این چیزی از زیبایی متن ات کم نمی کنه. راستی لطف می کنی ایمیلت را برایم بگذاری.
در چند وجب فاصله ای که از ممکنات اطرافتان دارید....
چه طور است که این قدر سخت می گیری؟
با شروع سال جدید
عید در خانهی فقرا را می کوبد
و از شوق عیدانه خارج میشوند
تا همراهی کنند شادیشان را که مرده بود...
از گرسنگی
در صبح روز عید کودکی را دیدم لبخند میزد
و پلکهایش را به هم میفشرد...
تا در جدال اشکها او بازنده نباشد
(علی الفرج)
دروغگویت نمی خوانم .
دست تکان می دهم برایت .
لبخند بزن برایم.
...
صبرا جان دوست داشتم یلدا را .
من یلدا را توی مشت هام محکم نگه داشته بودم.خوابم برد.زمستان آمد...
ازاینکه به من سر زدی ممنون صبرا . بازم بیا
خیلی زیبا بود
ناستولژیک و شیرین بود
صبرای عزیز ،
یلدایت بلند بود ، اما باورم نیست آنقدر که از عهده برآمده باشی باریدن حزن تلنبار شده یکسال را ، و غم اخیر همسنگ یک عمر را .
پس فرخنده را نشانم بده لطفا
صبرا ...همه گریه کردند ..اما...میدانی که چه میگویم...تو خوب دیدی انروز در مصلی چه غوغایی بود ..
بلند گرفته این سرد درد هم
ارزوی بهترینها رو برایتان دارم..در زمینه تحصیل وزندگی..موفقیت + انسانیت= یک جنوبی خون گرم..
چقدر سخت است شب یلدا باشد. شب تولدش باشد و نباشد که نگاهش کنی که توی چشمهایش زل بزنی . که دستهای مهربانش را ببوسی......
یلدای تلخی بود که میان بچه ها فراموشش کردم......
به روزم با یلدا و بچه ها.....
درضمن امیدوارم شاعر شوی...... شاعر غمگین خوبی می شوی....... امسال بد جوری ناتمامم..............
روز از آن من
چه کنم؟دیوانه وار در رفت و امد هستم.کاش...ای دنیای نامراد...
سلام. وکسی هنوز مرا به پدرم پس نداده . و شاید روزی دوباره صدایش را بشنوم که بگوید . بابا بیدار شو تب داری؟ داری کابوس دنیا رو می بینی.
سلام خسته نباشید.
به اندازه تمام روزهای زندگیم خسته ام....
احساس میکنم یه چیزی روی دلم سنگینی میکنه
احساس میکنم دارم تموم میشم.....تا حالا شده احساس کنی به آخر خط رسیدی؟
تا حالا شده احساس کنی خالی هستی....داری تموم میشی....و باز هم انتظار....
تا حالا شده تمام روزهای دلت ابری باشه.....و یه دفعه اونقدر بباره ...
خیلی وقته که یادم رفته میشه واقعا از ته دل خندید بی اونکه در حین خندیدن یاد همه ی غصه هات بیفتی...
خیلی وقته که یادم رفته که میشه تو چشمای آدم به جز غم چیز دیگه ای باشه...
خیلی وقته که یادم رفته که میشه تو چشمای آدم گاهی برق شادی باشه...
خیلی وقته یادم رفته که میشه آدما رواز ته قلب دوست داشت...
خیلی وقته یادم رفته که میشه آدما رو با شادی در آغوش گرفت...
خیلی وقته یادم رفته که میشه شبها راحت تا صبح خوابید...
خیلی وقته یادم رفته که میشه از زیباییها لذت برد...
مدتهاست که دلم برای زندگی کردن تنگ شده...
.......................................................
سلام..........
چه روز پر خاطره ای بود...........
از یک طرف دانش آموزام رو دیدم........
از طرف دیگه دکتر عطاران...
و از طرف دیگه هم افتتاح و کلنگ زنی...
و نهایتا هم ملاقات شما....
..........
ایمیلتو ندارم...... برام بفرست تا چند تا عکس که دیروز گرفتم برات بفرستم....
سلام صبرا جان . ما نقطه مشترکامون زیاده . اول از همه این که همشهری هستیم بعدم هم سنیم و یه جورایی به یه چیز مشترک علاقه داریم . به نوشتن . خوشحال میشم اگه به من سر بزنی . ممنون
سلام صبرا جان:
ببخشید از اینکه چند وقتی است که نه نوشته ام ونه به شما سر زدم . مادر مریض بود اجبارآ به بلاد کبیره طهران رفته بودم برای آنژیوگرافی بعد بالن زدن رگ قلبی مادر سپس گذاشتن فنر شش میلیون تومانی در قلب البته در رگ قلبش و حالا به شوخی به او مامان شش میلیون دلاری میگوییم ولی خدا را شکر بالن زدن و فنر گذاشتن جواب داد وحالش بحمد الله خوب خوب شد.بزودی بلاگم را با شعری برای دوست عزیز و از دست رفته ام ناصر عبداللهی آپ میکنم.ممنون که به فکر ما هم هستی.
راستی یادم رفت چیزی پهلوی من داری بگو چطور آنرا به تو برسانم
سلام صبرا !
چه نازه این :
...دریا شن بازی می کند...
اما یه چیزی :
این دوتا یعنی چی :
سواس، کبکاب ؟؟
سلام صبرا دیگر بعد از یلدا به روز نشدی .منتظرت هستم . سبز باشی راپورت خبرنگار
سلام ماندنی ترین هرم گرمای جنوب ... هنوز تورا گه به گاه نفس می کشم در چنبره ی غریبی بی پایانمان وصدای موج آهنگ ریزش گیسوان توست بر شانه های بلور ین صبر .. .تا سیاهی معنی شود درامتداد این یلدای طولانی ... و دیو هروله کنان دم از برادری زند ... در این زمین که یوسفش را سال ها پیش دریده اند .... و....و....و...قربانت شین.
حیف است که بر اینه زیور زده باشی
سلام صبرای عزیز
از این که به من سر زدی خیلی خوشحالم
فریادت رو با تمام وجود می شنوم
و از این به بعد خواننده همیشگی پست های تو ...!
از زهرای قابوس نامه هم ممنونم که باعث این آشنایی شد!
سکوت داور ما
چشمت به نوری دیگر است
فریاد من
رخت هایم را پوشیده ام
میبینی چه قشنگند؟!
لبهایم را گشاده ام
میبینی که میخندم؟!
بی هیچ سلام آمدی
بی هیچ وداعی باز می گردی
زمزمه ام با دل
دیدی چه شد؟دیدی چه بر سرم آمد؟!
لطف دیدار
درد دیدنت
عمق زخم
تیشه بر ریشه ام میزنی
محکم تر
محکم تر...!
..................
سلام.
خسته نباشید.
می دونم این روزها خیلی سرت شلوغه.درک می کنم.
برایت آرزوی سلامتی و توفیق روزافزون دارم.
موفق باشید.
سلام چقدر ترکیب وبلاگتون به اسمش می آد. شعر از سروده های خودتون بود؟
بله.
سلام صبرا....
اتفاقات خوبی داره میوفته.....
..........
با چاپ مصاحبه ی من تو مجله ی همشهری خانواده خیلی ها قصد کمک دارن....
اومدم این خبر خوش رو بهت بدم...
............
اگه وبلاگ جدید منو که اتفاقات آموزش و پرورش خمیر توش می نویسم اضافه کنی ممنون می شم....
http://edu5004.blogfa.com/
نمی دونم به وبلاگ های من سر می زنی یا نه؟
سلام ... صبرای گرامی ... در پایگاه جدید به روزیم و منتظر .... یا حق!