در بهار شکوفه های بادام ها و هلو ها خواهند شکوفید.
و فاطمه دندان در می آورد.
**
امروز چندم فروردین است؟
در را ببند. زمستان تمام شد.
**
من داشتم قاصدک ها را فوت می کردم.
و تاج داوودی ها
که پیشانی ام را دور می زدند.
ملکه گل های شیپوری بودم.
**
چقدر بزرگ شده ای فسقلیِ مامان!!
چقدر بزرگ یعنی چقدر؟
**
ماهی های گُلی بزرگ نمی شوند.
وقتی که حقش نیست می میرند.
همان روز که می خریشان.
من توی تُنگ گریه می کنم.
**
شب ها که دیگ های سمنو روی خلواره های چارشنبه سوری می نشستند٬
بوی محبوبه های شب
و کباب و بلال
پسته های خندان ظرف های آجیل
دودهای قلیان ها
فواره و تَرق تَرق تخته نرد
جِرِنگ جِرِنگ زنگوله های گاری آن عمو نوروز
و دایره دنبک حاجی فیروز
من میان صداها و بوها
میان رنگ ها و شکل ها
صدای تخمه هندوانه ها را از زیر خاک می شنیدم.
و آن ها و تنها آن ها قد می کشیدند هنوز..
**
تو باغچه را آب می دهی و من با دو گیس بافته ام ذره ی معلقی بر حجم پرتقالی شکل لغزان بر شاخ گاو هستم.
**
دیشب که خواب می دیدم،
قول دادی دوچرخه بخری برام
مامانی!
ماهی گُلی فسقلی را همان روز که خریدی ، مرد.
**
تو آب پاش را رها خواهی کرد.
دوچرخه هم یاد می گیرم.