باران

آیا روزی دوباره در جشن باران روی موزائیک های سنگفرش خانه مان خواهم رقصید؟ 

 

آیا روزی دوباره دست در دست هم زیر دانه های درشت رگبار ایوان خانه مان خواهیم رقصید؟ 

 

باید منتظرم بمانی.من از بلور های شب.از قندیل های ستاره ها عبور می کنم و آنگاه روزی دوباره هر سه با هم دست در دست هم با موهایی آشفته و رها زیر دانه های درشت باران های ناگهان ایوان خانه مان خواهیم رقصید. 

 

بگذار باران ببارد. من دانه هاش را آبی می کشم و درشت. و درخت های حیاطمان را سبز پررنگ. 

و آسمان را صورتی. و روزی دوباره ما هر سه دست در دست هم بی پروا و شاد. در زیر دانه های زلال باران در ایوان کوچک خانه مان خواهیم رقصید.

نظرات 3 + ارسال نظر
خیالباف شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ http://khialbaf.blogfa.com

چه امیدوار :)

رضا شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:59 ق.ظ http://zade.persianblog.ir

قشنگ بود ...

لیلی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ب.ظ

صبرا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد