کیش : روسپی بی گناه هرمزگان

توی همین یکی دو روز اینده اتفاق عجیبی خواهد افتاد . اتفاقی که انگشت  به دهان خواهی ماند.
من ناخن هایم را دانه دانه شکستم . و خون که از دو سوی انگشت هام جوانه زد ؛ بوی زهرمار می داد.
نمک خشکیده بود لابه لای چروک زانوهام .
و فشرده که می شدند به مرجان ها ؛ رد پوتینی روی ماسه ها به حضورم نزدیک می شد.
یک لبخند دیگر ؛ شاید ... کافی بود تا من پاشیده شوم توی شهر بی مردمی که رهگذرانش خرس ها و خرگوش ها و میکی موس های گرسنه و وبازده اند .
من خستگی ام را توی پیاده رو خوابیده ام .
خواب دیدم شکلات می جوم و ریزه های ناخن هام لای دندانم گیر می کرد .
و من سر حوصله خور گور سوزان را دنبال تکه ای نخ دندان می گشتم .
می خندی ؟
خور گورسوزان هنوز برای من بوی عشق می دهد .
(مثل رد پایی که روی پله ها مانده و هارمونی هم ندارد ؛ روی پله ها لرزیده و گیج مانده . مثل تعجبی وسط یک دهان باز )

بخند !
به من و رد پای ناموزونم روی پلکان ....

مرد جوان برایم از آتش شهر گفت . و من که خسته شده بودم از سنگینی سنگ پیاده رو به صندلی چرکی توی یک جشنواره ماسیدم .
جشن تمام شد . و صندلی ها را که برج می کردند روی هم ؛ من ماسیده بر بلندای برج چرکی بودم که پر از ته بلیط قرعه کشی بود .
تمام لحظه های ( ای کاش ! خدایا ...) از تمام پلکان برجم آویزان بود و شهر مرا در ملودی های اوج و فرودش غرق نمی کرد . از خیابان نمی گویم ... کوچه ها که در هم می پیچیدند و بن بست ها که بسته نبودند .
صدای وحشیانه موزیک از تمام خستگی ام عبور می کرد . غرش صاعقه ای بود یا پرتابش یک گلوله برف ؟

جویده های اسکناس و تفاله های عرق و پسله های خستگی تمام سهم من از شب بود . و حجم سبک مرجان که خیسی اش روی پوست حس نمی شد .
شهر کودکان ؛ که دلقک می شوند .. و مردان و زنان که که زیر آبی می روند و پرواز می کنند و جانور می شوند ؛ چنان که هستند . گرگ و روباه و خرگوش ولی هم را نمی جوند . و عکس می گیرند . عکس می گیرند . از حضور متفاوتشان در هیئت جانور ... کرش کرش .. عکس می گیرند ....


که دلفین ها چشم های تنها و غمگینی دارند .
چشم هام در حصار جزیره نمی گنجند.  خرگوش ها چشم هام را تف می کنند توی تفاله های روز و من مستانه شبکور راه می روم .
و پاهام تمام رد پوتین ها را له می کند و به هم می ریزد .
خاکستری چشم هام را از توی تفاله های روز جمع می کنم .
از زانو هام خون سبز چرکی می ریزد .
توی دریا گبر می سوزانند .
رد پوتین دور می شود .
دیر است ....

نظرات 99 + ارسال نظر
امیر پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:33 ق.ظ http://kargahhonar.blogsky.com

سلام دوست خوبم خیلی وقت است که دیر شده ... همه چیز از یادها رفته وحتی خاطره ها هم فراموش شده . اوضاع خوب نیست . الان سالهاست که اوضاع خوب نیست ...

سیاورشن پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:36 ق.ظ http://siavarshan.blogsky.com/

سلام ...زیبا بود کیش نه ها ...نوشته تو ....چقدر زشت بود ...کیش را می گویم ...از ان زشت تر حال و روز مردم بومی اش ....ممنون که بی گناهیش را هم از یاد نبردی ....

حسام پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.pantheon.blogfa.com

یاران دوگانه به فراز برشدند به جانب نرده های بلند....ردی از خون بر خاک نهادند......

ناخدا پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:12 ب.ظ http://bandari.blogsky.com

توپ بود . ادامه بده

زهرا پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:41 ب.ظ http://zahra999.persianblog.com

خیلی اتفاقی آره من همون زهرام!!!!

البته زی زی خانوم !! باش تا اموراتت بگذره ! اونقدر هم تند نرو . دیشب ۲ باره یک کلیپ خنده دار از فرهاد گذاشت . جای تو و آرتا خالی تا حسابی داغ کنین .. دلم برا ۲ تا تون تنگ شده ولی هیچ خوش ندارم کلاس ها ۲ باره شروع بشه ...

کامیرا جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:40 ق.ظ http://www.bandarabbascity.com

به نازنین هم گفتم. تازگی حس ناسیونالیستی بچه های وبلاگ نویس بندری گل کرده ... خوشحالم! بندرعباس سیتی آپدیت شد. می تونم آی دی شما رو داشته باشم و ادد کنم؟ kamira_63

منگوله جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:55 ب.ظ

بی گناهی ...... :)

هادی کیکاووسی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:50 ب.ظ http://http:/www./treeman.persianblog.com

تاوان های مدرنیته...........

عادل شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:23 ق.ظ http://www.eby.blogsky.com

سلام صبرا......
توصیف به جایی بود............
ولی از این کامنت و از این جمله خییییییلی خوشم اومد : نوشتم می خواهم فریاد بزنم:فریاد زدند خفه شو
....................
برات آرزوی موفقیت می کنم.....

امیر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:48 ق.ظ http://karagahhonar.blogsky.com

سلام . من هم به روزم . ممنون

ابراهیم شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:24 ق.ظ http://741114131.persianblog.com

تو هم یادته وقتی خور گورسوزان ... خور بود و نه فاضلاب؟! می شد با خیال راحت پاچه شلوارت رو بالا بزنی و بری تا وسطش؟! الان انگار همه جا پر از زباله و فاضلاب شده حتی توی ذهن آدم ها !!!

علی شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:26 ب.ظ http://bandarabbas12.blogfa.com/

سلام من که حال کردم با این مطلبی که مینویسی واقعا دستت درد نکنه فعلا

سامانتا شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:27 ب.ظ http://www.samanta9.blogfa.com/

سلام عزیز
من کامنتت رو توی وبلاگ حسام دیدم و خوشحالم که وبلاگت رو دیدم
از همه بیشتر واسه این خوشحالم که هم اسم تو هم هستم
برام جالبه که حس میکنم تو پسری ..... آره؟
دوست داشتی به منم سر بزن

چرا فکر می کنی من هم اسم تو هستم یا پسرم ؟ اوه! به هر حال با داشتن دوست خوب مشترکی مثل حسام فکر نمی کنم زیاد مهم باشه . اون من رو با تو آشنا کرد و خوشحالم .

من شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:07 ب.ظ

نخوندمش.. فرقی هم نمی کرد چون نمی فهمیدمش..

من شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:29 ب.ظ

خوندمش.. خیلی فرق کرد. فهمیدمش. تو مسافرت رفتنت هم مثل آدما نیست. البته تقصیر هیچ کس نیست. چون نیمه ی پری وجود نداره که بخوایم ببینیم.. و ما همچنان فرزندان سیاه این شهر شب زده ایم..

[ بدون نام ] شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:47 ب.ظ http://mmmazad.blogsky.com

سلام مرسی که به من سر زدی از اینکه دوتامون بندری هستیم خیلی خوشحالم باتبادل لینک چطوری؟
بازهم به من سر بزن

موسی نوشادی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:00 ق.ظ http://moosanoshadi.persianblog.com

سلام دوست خوب.خیلی وقت است دستهامان به سرچسبیده انگارنه انگار...ازتبریک صمیمانت سپاسگذارم.آسمانی باشی وجاوید.

ژیلا یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:51 ق.ظ http://elvislives.persianblog.com

سلام - منو ببخش که دیر به دیر میام.میدونم ازم دلخور شدی ولی باور کن حوصله هیچ کاری ندارم به بقیه بچه ها هم سر نزدم.مطمئن باش اگر تو هم عشقت جلوی چشمهات پرپر میشد حالی بهتر از من نداشتی.خلاصه که بدون خیلی حالم بده.برام دعا کن و اگر تونستی منو ببخش که دیر به دیر میام.

یاس یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:19 ب.ظ http://boyeyaas.persianblog.com

سلام دوست عزیز.وبلاگ جالب دارین.متناتونم بسیار عمیق هستن.منم منتظرتونم..کلبم این روزا خیلی گرفته است.................کاش بدونیم عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست .. بلکه گذاشتن سدی است... در برابر رودی که از چشمها جاریست...کاش بدونیم.....فرصت برای زیستن چیزیست از جنس باد....پس به بادش ندهید...تا...قبل ... از .. اینکه... خنده تلخ آدمها همیشه از دلخوشی نیست...گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست....
در پنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاه حــــــــــــــــق

لیلی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:52 ب.ظ http://shooresharji.blogfa.com

سلام صبرا جان
من دوست و همکلاسی هدی بودم. در ضمن مطالبت خیلی قشنگ بود .موفق باشی.

بابک یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:18 ب.ظ

سر زدم . همین

پرومته دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:37 ق.ظ http://promete.blogsky.com

سلام دوست عزیز
فقط خدا کنه یه سفر واقعی نبوده باشه
چه قدر پر شده دنیا از آدمای اسکناس دوست
قشنگ بود موفق باشی

مریم دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:00 ق.ظ http://tardeed.blogspot.com

هزار بار اومدم کامنت بذارم هی پاک کردم وصفحه رو بستم. عنوان نوشته ات فوق العاده است. فقط کیش روسپی نیست کل ایران روسپی بی‌گناهی است که همه‌ی ما روزی هزار بار به آن تجاوز می‌کنیم.

بکتاش آبتین دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:30 ق.ظ http://abtiin.blogfa.com

سلام .اول گلایه ی مرا بپذیر بخاطر اینکه در کیش بوده ای و در جلسه ای که همشهریانت مهمان آن بوده اند نیامدی .اما صبرای عزیز ،به عقیده ی من کیش ،روسپی بی گناه هرمزگان نیست .می خواهم به این موضوع از زاویه ی دیگری نگاه کنم.پیش از هر چیز خودم رالخت کنم تا با حقیقت تفکرم بیشتر آشنا شوی . من به خاک ( وطن ) به منزله ی مادرم نگاه نمی کنم و اگر اشتباه نکنم بقول نرودا من به سرزمین نمی اندیشم ، به زمین می اندیشم .منظورم از طرح این موضوع این است که به هیچ وجه قصد ندارم از کیش وجایی که در آن زندگی می کنم دفاعی کرده باشم .اما به راستی تو فکر می کنی که کیش یا هر لوکیشن دیگری تغییر ماهوی در عملکرد انسان ها دارد ؟به عقیده ی من خیر .حتمن می پرسی چرا ؟ کیش مثل آکواریومی ست که رهگذران بدون هیچگونه مزاحمت آن راتماشا می کنند.آکواریومی که شفاف است وپیچیدگی ندارد وتو همه چیز را همانطوری که هست می بینی .اما دراین آکواریوم (ماهی های مهمان )هم حضور دارند . و البته باید حضور داشته باشند چون حق طبیعی شان است و حقیقت زندگی این است .حالا اگر موافقی بحث را جدی تر دنبال کنیم .صبرای عزیز ،همانطور که می دانی ، انسان ها در طول سال ها تجربه و آگاهی شان به خط مشی های ثابتی دست پیدا می کنند که با معیارهای ذهنی خودشان مطابقت دارد .مثلن دختری که سی سال با انگیزه ها ودغدغه های ذهنی اش زندگی کرده ، درطول اقامت ۳ روزه اش در کیش روسپی نمی شود .این دختر قبلن تمرین های مکرری داشته وفقط در کیش این تمرین ها را با اجرای متفاوت تری ارائه کرده .به تعبیر دیگر او حرکاتش را مدیون بایگانی ذهن اش است .حالا از این موضوع بگذریم که من برای همان روسپی هم احترام فراوانی قائلم .چون او انسان است و ممکن است که از من به مراتب فرهیخته تر باشد وقاعدتن دستگاه های فکری متفاوت نسبت به علاقه هایشان واکنش نشان می دهند ومن فاصله گذاری به این شکل را ـ فاصله گذاری صحیحی نمی دانم .
اما موضوع بعد .صبرا جان آیا به نظر تو این بداست که در یک گوشه از این مملکت بی در و پیکر ، آزادی ،به حد نسبی وجود داشته باشد .این بد است که شهری باشد که در آن دعوا و عربده کشی نباشد ؟شهری باشد که معتاد ها در گوشه وکنار خیابان ها هنگام تمیز کردن شیشه ی ماشین ها از فرط خماری در خیابان غش نکنند. این بد است که در شهری قتل وغارت وبی احترامی نسبت به افراد وجود نداشته باشد ؟آیا درچند روزی که در کیش بودی آزادانه دوچرخه سواری نکردی ؟ کسی مزاحمت شد ؟ماشینی برایت بوق زد ؟پس من فکر می کنم که کیش در کشور گل وبلبل مان یک استثناست .و تاکید می کنم که باید قدر آن را دانست .
صبرای عزیز .در پایان به تو پیشنهاد می کنم دفعه ی بعد که به کیش آمدی ،به جلسه ی شعر ما سری بزن وبا دوستان شاعر کیش آشناشو.فکر می کنم آنها می توانند اطلاعات مفیدی نسبت به حقیقت کیش در اختیارت بگذارند و قول می دهم به تو خیلی خوش بگذرد .

بکتاش آبتین دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:24 ب.ظ http://abtiin.blogfa.com

سلام .نمی خواهم مثل جوجه فئودال ها از سرمایه داری و ... حمایت کنم. حتمن می دانی یک شاعر در زندگی اش چه اندوخته ای می تواند داشته باشد .خب،پس تکلیف من وتو روشن است .اما همانطور که گفتی این تفاوت در کیش با بندرعباس وجود دارد و این کاملن محسوس است . خب این کاملن منطقی ست واگر این تفاوت وجودنداشته باشد ،کسی کیش را برای مسافرت انتخاب نمی کند . مثلن خود تو .چرا به بندر خمیر نرفتی ؟چرا به بندر لنگه نرفتی .صبرا جان مطمئنم که تو برای دیدن فقر به کیش نیامده بودی ،بلکه آمده بودی چند روز را استراحت کنی .بحث گرانی هم که بحث تازه ای نیست .اصولن یکی از ویژگی های شهرهای توریستی در همه جای دنیا همین است . حتا در کوچه پس کوچه های شهرهای کشور خودمان هم همین است .حتمن شمال رفته ای .حتا در دورترین نقاط آن اگر بخواهی خانه ای اجاره کنی یا چیزی بخری گران است .هرگز اعتراضی هم نمی کنی چون آمده ای تعطیلات .صبرا راستی غم تو این است که چرا در کیش مرد گرسنه ندیدی ؟خب این که خیلی خوب است و این می تواند نشانه ی یک تحول بزرگ باشد .به نظر من این انسانی ترین لحظه ای ست که هر ایرانی آرزو دارد آن را ببیند .حالا صرف نظر از اینکه در بندرعباس یا هرجای دیگر این مرز وبوم از این خبرها نیست .نباید انطور فکر کرد که یا من یا اصلن .البته مطمئنم که منظور تو این نیست .نکته ی دیگر اینکه من فکر می کنم همه ی کسانی که به کیش می آیند پولدار نیستند .و البته نباید هم اینطور باشد . خوشبختانه آژانس های مسافرتی تورهای قسطی راه اندازی کرده اند که این نشانه ی خیلی خوبی ست .بطور کلی مردم در چند سال اخیر یاد گرفته اند که در مخارج روزمره شان بیشتر صرفه جویی کنند وبرج هایشان را از سبد خانواده حذف کنند تا به جای آنها چند روزی را در مسافرت استراحت کنند .پس باز تاکید می کنم کسانی که به کیش می آیند لزومن پولدار نیستند .همان هایی هستند که روزانه با تو حرف می زنند .با تو زندگی می کنند و.. اما یک قسمت از بحث تو خیلی فیلم هندی شد ! من نمی توانم قبول کنم که تو برای رفتن به پارک دلفین ها در کنار پولداران از خدا بی خبر فلان فلان شده !!! ۲۸۰۰۰تومان پول دادی اما بعد برای خرید چندتا شمع از هایپر مارکت هر چه سعی کردی نتوانستی قبول کنی که شمع بخری وپول شمع رو ریز ریز کردی و ریختی تو جدول . صبرای عزیز .همانطور که می دانی دنیا به سرعت وبه شدت در حال جلو رفتن است و توباید زانوانت را محکم نگه داری تا دنیا پیش پاهایت بلرزد.

امید دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:32 ب.ظ http://omidfallah.persianblog.com

سلام دوست عزیز...راستش خوندن نوشته هات احساس های متناضی در من ایجاد کرد که توضیح دادنش خیلی سخته...شاید برای من که واژه بازی بلد نیستم سخت تر هم باشه...نمی دونم/ تو خیلی پست مدرن می نویسی...یا شاید من اینطور فکر میکنم...به هر حال امیدوارم موفق باشی...به نوشتن ادامه بده...خوش باشی

کاظم سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:25 ب.ظ

خطاب به آقای بکتاش آبتین
با سلام
از یک سو درک سطحی شما از ظاهر واژه ها و از سوی دیگر دفاعتان از وجوب اشرافیت کیش باعث تاسف است . به صرف آنکه برخی اشخاص معمولی با بقول شما پس انداز برجها به کیش محبوبتان می آیند ، کیش را بهشت گردشگری همگان یا حداقل مکانی برای استراحت چند روزه عامه میدانید . نمیدانم شما چکاره یا اهل کجائید ، اما بیگمان از این نمد کلاهی نصیبتان شده است که زیر علمش چنین سینه چاک میکنید .
در سازمان مناطق آزاد کیش و قشم و . . . . لطفابشمرید و ببینید از خوان گسترده اشتغال و تجارت و درآمد چند نفر هرمزگانی یا دست کم جنوبی بهره مندند وبه چه میزان حضرتعالی و از ما بهتران دیگر به نوایی رسیده اید . ( البته نه در مشاغل پیش خدمت و راننده و . . . . - که اینها مشاغل اختصاصی ما جنوبیهاست )
جالب است که حضرتعالی خود را شاعر هم میدانید و دیگران را به محافل شعری خویش نیز دعوت میکنید . باید دید شعرهایتان از چه قماشی است . احتمالا باید در مدیحه سرایی صاحبان ثروت و شوکت ید طولایی داشته باشید ( البته ممکن است آه و ناله های عاشقی بورژوازی هم چاشنی فرهنگ دانی تان باشد ) . برادر محترم ، گمانم اینقدر انصاف داشته باشید که بدانید کیش برای آنها که (شاید چون ممدوحان شما) پولدار کلان هستند و در هتل اقامت میکنند و مهمانیهای شبانه میگیرند و با انواع ورزشها و تفریحات ساحلی و دریایی استخوان سبک میکنند و خریدهایشان ارقام نجومی است و . . . . البته بهشت ایران است ، نه چون صبراها و دیگر حقوق بگیرانی که بقول شما با پس انداز برجها یا بصورت قسطی آژانسها به آن مدینه فاضله شمامی آیند و مورد لطف قرار میگیرند تا در مهمانسرای جیره بندی شده یک اداره سکنی گزینند و تماشاگر ولخرجیهای محبوبان شما باشند . ما آدمهای با درآمد محدود البته باید روی یک تومان یک تومان درآمدمان چرتکه بیاندازیم . بنابراین نمیتوانیم ورودی ۲۸۰۰۰ تومان یک پارک را بپردازیم ، در هتل شبی ۲۰۰ یا ۳۰۰ هزارتومان اقامت نمائیم یا از فروشگاههایی خرید کنیم که پیش پا افتاده ترین اقلامش چندین هزار تومان است . البته شما حق دارید . جای ما آنجاها نیست . اگر موفق شویم هر چند سال یکبار در پناه یافتن یک مهمانسرا یا سر پناهی دیگر سری به آنجا بزنیم تنها باید تماشاگر خوشگذرانی شما یا ممدوحان شما باشیم . اگر هم چیزی بگوئیم که به حاشیه قبایتان بر بخورد ، میفرمایید خب اگر کیش نباشد به دبی یا لارناکا میرویم آنوقت خوب است ارز از مملکت خارج شود . نه برادر ، جنین جسارتی نمیکنیم . شما در کیش بچرید ، ما هم در بندرعباس یا گوشه گوشه این کشور جان میکنیم .

سنم سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:18 ب.ظ

سلام
جناب آقای کاظم
جوابیه شما را به آبتین خواندم به نظرم آدم ندید بدید ی هستی به نظر من جزیره کیش آن چیزی است که باید باشد شاید به قول شما همان مدینه فاضله باید همه جای ایران گونه باشد پس محکوم کردن جزیره چون زیباست و دور از نگرشهای منفی مثل تو نباید درست باشد من و آن طوریکه می دانم آبتین مثل صبرای شما یک حقوق بگیر هستیم اما در کیش مانده ایم و با گرانیش من معتقدم الان همه جای ایران و خیلی از شهرهای بزرگ گرانی در همین حد است پس حرف زیادی نزن ودر مورد کسی که نمی شناسی اینگونه اظهار عقیده نکن آیا می دانی شاید درروز ساکنان کیش حدودا؛ در دو شیفت تا ساعت حداقل ۹ یا ۱۰ شب کار می کنند پس ما کیشوندان هم زحمت می کشیم تو به یک تعداد سرمایه دار گردن کلفت نگاه نکن بعد هم جنولبی ها کار درست حسابی در پستهاب مدیریتی ندارند در جزیره چون سطح سوادیشان مثل تو پایین هست پس کورکورانه دفاع نکن لازم می دانم تذکر دهم ما کیشوندان در کیش نمی چریم سعی می کنیم خوب زندگی کنیم آگاهیمان ببریم بالا تا ملحبه دست دیگران نشویم ! ما سعی می کنیم قانونمند زندگی کنیم پس مواظب حرف زدنت باش . سعی کن یاد بگیری چگونه حرف بزنی یکبار دیگر مطلب آبتین را دقیق بخوان تا مشخص شود اصلا مطلب را نفهمیدی

شیدا محمدی سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:50 ب.ظ http://sheidamohamadi.persianblog.com

چقدر تلخ!
این همه تصویر تو از کیش بود؟
نمیدانم .اما همه شهرهای توریستی دنیا زیبایی مصنوعی دارند که زندگی در مکان های طبیعی را تقدسی دیرینه می دهند.

آرش سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:35 ب.ظ http://arashma.blogspot.com

ممنونم که لطف کردی و به من لینک دادی البته ظاهرا آذرس من رو اشتباه وارد کردی چون من از صفحه تو نتونستم وارد شوم
به محض اینکه یاد بگیرم لینک شما رو در صفحه خودم میگذارم
باز هم ممنون

کشمیری چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:10 ق.ظ http://porteghale206.blogsky.com

با خونم کن

پرومته چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:31 ق.ظ http://promete.blogsky

من هم بروز کردم به من سر بزن

سولماز محمد خانی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:55 ق.ظ

جناب آقای کاظم .سلام وخسته نباشید .من روزنامه نگارم ودر کیش زندگی می کنم . گاهی هم مرتکب شعر می شوم .شاید از نظر شما از همه بدتر همسر بکتاش آبتین هستم! به نظر من پیغام شما به آبتین خیلی بی رحمانه نگاشته شده بود .مطمئنم اگر شما آبتین را می شناختید ، چنین متنی را نمی نوشتید . آیا شما می دانید که آبتین دو سال ونیم پیش یعنی ابتدای شروع زندگی بامن به خاطر ایستادگی در برابر اخراج ۲۴ نفر از کارگران زحمتکش میناب ، در برابر مسئولان اداره اش مدت ۷ ماه اخراج شد . آیا شما می دانید که در مدت این ۷ ماه ما چگونه بدون حقوق در کیش زندگی کردیم . نه مطمئنم نمی دانید وباز نمی دانیدکه در حال حاضر هم بعد گذشت یکسال واندی روزهای سخت ، اکنون که آبتین به اداره اش برگشته ، هنوز هم مورد خشم وغضب مدیرانش واقع شده و دراین مدت هیچ کاری به او ارجاع نمی شود .از اینها بگذریم . می خواهم از شما بپرسم شما تا بحال کدامیک از کتاب های آبتین را خوانده اید که اینگونه شعرهای او را مدیحه سرایی سرمایه داران نام برده اید .البته وصد البته که متن عصبانی شما دارای منطق استواری نیست وهر مخاطب بی طرفی با خواندن این پیغام ها به اصل قضیه پی می برد . شما از صبرا حمایت نکردید بلکه با این متن فقط بحث را از جنبه ی علمی آن به بیراهه کشاندید .آقای کاظم، من البته به نظر شما احترام می گذارم اما برای قضاوت این موضوع شما را با وجدانتان تنها می گذارم .امیدوارم روزی برسد که گوشه گوشه ی این مرز وبوم ، آکنده از نشاط ومهر ورزی بشود تا اهالی اندیشه به جای برچسب زدن به یکدیگر به رسالت واقعی شان بپردازند.

کاظم چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:23 ب.ظ


خواهرم سرکار خانم سولماز محمد خانی

با سلام و عرض احترام
جواب شخصی مثل سنم!! البته خاموشی است !!!!
ایشان مثل ما جنوبیها سطح سوادشان پایین نیست . فهمشان روز به روز بالاتر میرود و ملحبه !! دست دیگران قرار نمیگیرند .
از آنجا که بعلت مشغله فراوان ، دچار ضیق وقت هستم ، اگر اجازه بفرمایید پاسخ حضرتعالی را در آینده ای نزدیک خواهم نوشت . پیشاپیش از اظهارات فهیمانه تان سپاسگزارم .

بندرلنگه(فرزان) چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:41 ب.ظ http://b-lengeh.tk

سلام ممنون از اینکه به وبلاگ ما سر زدید وبلاگ خیلی خوبی دارید

حسام پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.pantheon.blogfa.com

کودک در بطن مادر میگرید.از یاد مبریم که جامه مان را کولیان به ما بخشیده اند.....

غلامحسین ساعدی پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:50 ب.ظ

دران شبها فرصت نبود به بودن بیاندیشم بیزاریم از زندگی را با کلمات نشان می دادم و نیز تمام تعلقم را. میگویم تعلق؟ ایا من علقه ای به این زندگی داشته ام.هر چه را که به من شور می بخشید را گذاشتم تا برود.من آدم آسان ترک کنی نبودم، آنان آسان رهایم کردند و من رها شدم از روی این پل.پلی که به اشتباه زندگی می خواندمش وبرزخی بود برای به رخ کشیدن بدبختی ها و مفلوکات حقیرش. من از روی پل نپریدم به گمانم آنقدرها هم بدم نمی آمد از زجر کشیدن بر روی این پل. من عادت کرده بودم به سکوت و سکون. به خیرگی، حیرانی یک تازه متولد،من نظاره می کردم با این چشم ها. می شنیدم با این چشم ها و لمس می کردم با همان چشم ها.مرا از روی پل پرت کردند وادارم کردند که سقوط کنم و با همان چشم ها خنده هاشان را مابین مرگ و زندگی تماشا کنم.تمام تلاش من، تمام آن بیهوده در هوا چنگ زدن ها برای تصاحب چیزی نبود، برای امکان زیستنی دوباره نبود، برای اثبات چیزی هم نمی جنگیدم،آدمی که سقوط می کند همواره در معرض متلاشی شدن است، چنگ نمیزدم تا زمان را متوقف کنم، تا دیگران را متوجه کنه و سقوطم را زیبایی ببخشم، من چنگ میزدم تا برای آخر بار انگشتانم متبرک به چهره ی تو باشند، آن زیبایی دشوار را باید به گونه ای تاب آورد حتا به هنگام سقوط. من ترا فریاد میزدم تو خرامان و آرام از روی پل می گذشتی و باران و شکوفه ها را با خود می بردی و چشمان مرا که همیشه چشم به راه لبخندت بود.
فرصت برای تجسم این همه زیبایی کوتاه بود، من پرتاب می شدم و تو زیباتر از همیشه از مقابلم، از روی پل می گذشتی.نگرانی با من نیست چرا که من ترا شناخته بودم و تونگاه مرا.تو مرا با زیبایی و باران آشتی دادی و مرا به خوشه چینی انگورها بردی..آنجایی که تویی همیشه یک فصل دارد. بهار. پل با از دست دادن من برایش اتفاقی نمی افتد اما مبادا که تو نباشی، نبودن تو سرمای تمامی قطب هاست.من سقوط می کنم اما سرشارم و گرم از دیدن و یاد تو در این سرما درین سرما.

یک دوست جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:56 ق.ظ

خوب که چی؟ یعنی این ایران خراب شده نباید یه جای درست و حسابی واسه تفریح داشته باشه؟ ها ها ... روسپی خلیج فارس! یعنی چی ؟ هر چی فکر می کنم نمی تونم منظورتو از این نوشته بفهمم ! خیلی رومانتیک و ناسیونالیستی فکر می کنی! چرا اینقدر از مردمی که برای تفریح و گشت و گذار به اونحا رفتن بدت میاد؟

[ بدون نام ] جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 07:03 ب.ظ

که چی مثلا؟! می خوای چی بگی؟ الان فکر می کنی خیلی حرف مهمی زدی؟ امثال تو فقط بلدند همه چیزو بکوبند و ... ولش کن.. برو با افکارت خوش باش!

علی شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:11 ب.ظ http://www.iruniha.persianblog.com

سلام / ما که کیش را در این سال ها ندیده ایم / پس با کسی هم دعوا نداریم / ولی بالاخره میگی این اتفاق کی می افته؟ / همه اش اخطار میدی! / نکنه اتفاق همین دعوای کیشی ها و غیر کیشی هاست؟

علی اکسیر شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:33 ب.ظ

صبرای عزیز به ابتین عزیز بگو انچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج
سعی کن همیشه خود را در ایینه ببینی تا خود را در دیگران واین حقیقتی است که همه انرا در کیش میبینند وبعد از ان برای همیشه مات میشوند

سیاورشن یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:57 ب.ظ http://siavarshan.blogsky.com/

سلام صبرای صبور !!! وقتی تعداد کامنت های یادداشت چهارم یک وبلاگ به عدد چهل برسه معنیش چیه؟...بهت تبریک می گم ...وبلاگت به زودی به بهترین های ایران تبدیل میشه هرچند خودت هدفهای دیگه ای داری ....کامنت هایی رو که برات نوشتن قبلا به دقت خوندم .تقریبا هیچ کدوم به هم شبیه نیستند...کاش این کامنت ها مال من بود ...لذت می بردم

کامیرا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:46 ق.ظ http://www.bandarabbascity.com

من یک بار جواب خودم رو دادم. اما وقتی بر می گردم و کامنت ها رو نگاه می کنم تازه می فهمم که این مطلب و مطالب مشابه چقدر برای خوانندگان و برای همه اهمیت داره که اینجا این همه کامنت می ذارند و یه کامنت دونی کوچیک رو به یه تالار گفتمان تبدیل می کنند! گفتم تالار، اگه خدا بخواد بر این هستیم تا با دوستان به زودی یه تالار بزرگ و پیشرفته برای هرمزگانی ها تاسیس کنیم... اما جواب من: از طرفی با نوشته های آقای بکتاش موافقم، و از طرفی غم و خشم نهفته در حرفهای تند آقا کاظم رو درک می کنم. صبرا خانم! من قبلا این نوشته شما رو به احساس ناسیونالیستی یا چیزی شبیه به اون تعبیر کرده بودم. اما واقعا شاید منصفانه نباشه که از این جزیره به عنوان روسپی ـ اون معنی که در نظر شما هست ـ یاد کرد. یه چیزی اینجا برام جالب بود، خانم شیدا محمدی که سال هاست خارج از ایران زندگی می کنه از این دعوا و مرافه که ما اینجا داشتیم تعجب کرده بود و گفته بود که همه کشورها یه جای فانتزی و شیک برای تفریح دارند و مسئله گرانی هم توی همچین جاهایی عادیه و یه مسئله حل شده است. خوب من هم موافقم. اما این که بخوایم مسئله سرمایه داری و عدالت اجتماعی و اشتغال و بومی گری و ... رو ــ اونم توی جایی به اسم کیش ــ مورد بحث قرار بدیم، به نظرم زیاد جالب نیست. خوب اینکه همه پولدارها و بخش مرفه جامعه کیش رو برای تفریح و زندگی انتخاب می کنند و اینکه سطح زندگی در اونجا ـ هم از نظر ظاهر اجتماعی و هم کیفیت و کمیت ـ با بقیه شهرهای کشور فرق داره ، یه مسئله کاملا عادیه، وشاید همون ظاهر اجتماع که بهش اشاره کردم یه موضوع خوب باشه برای ایراد گرفتن از این کیش! اما موضوع پولدارها و فقر و بی کاری و ... در اونصورت بحث کلا عوض میشه و اصلا موضوع رو جور دیگه ای باید مطرح کرد! و باید گفت که : حالا که این همه بومی در استان کار ندارند، و حالا که این تعدااد آدم فقیر توی جامعه استان و بقیه کشور هست، و حالا که غیره و غیره ... پس در همه این بازارهای شیک و پیک و مجتمع های تجاری و هتل ها و کافی شاپ ها رو هم باید تخته کرد چون بالاخره این ها هم نوه نتیجه های کیش هستند! نه ... دغدغه آبتین و امثال آبتن، وجود کیش به عنوان یه مکان تفریحی و تجاری هست و دغدغه کاظم و امثال کاظم هم وجود چیزی به نام فقر، و فقدان چیزی به نام عدالت ... نمی دونم، لاقل من اینجوری استنباط کردم. و نباید این مسائل رو فقط به کیش محدود کرد. اما صبرا خانم، چقدر خوب بود که حد و مرز ها رو از هم جدا می کردید. کیش رو نمیشه صرفا به خاطر کیش بودنش محکوم کرد، چون کیش و امثال کیش باید باشه و خواهد بود و من و شما هم کاری نمی تونیم بکنیم. همونطور که در تهران و شمال هم کیش هایی داریم ... اما مسئله تبعیض و نظام سرمایه داری یه مسئله جداست و از قضا با این مروارید خلیج فارس رابطه مستقیمی داره! باز هم منتظر مطالبت خواهم بود، اما یک طرفه و عجولانه قضاوت نکن. خوبیش اینه که با این موضعت رو مشخص کردی‌! ما هم هستیم !

صدف دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:34 ق.ظ http://sadafenab.persianblog.com

صدف دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:31 ق.ظ http://sadafenab.persianblog.com

ZIBA BOD FARSI RA GHABOL NEMIKONAD MAN NEMITONAM KAMET BEZANAM BE SHOMA.HAMISHE BEHET SAR KHAHAM ZAD.

رادیکال و آندرا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:59 ب.ظ http://parki.persianblog.com

بابا وبلاگ ... من دارم می رم زیر زمین از خجالت ...خیلی پربار بود خوشم اومد ... بامرام به من هم سر بزن..

کامیرا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.bandarababscity.com

خوب قبول دارم. من بیشتر جواب کامنت ها رو دادم تا جواب این پست رو ! اما بیشتر که فکر می کنم با حرفهات تا حدودی موافقم. تو تنها نیستی. قطعا هر کسی یه برداشتی از چیزی به اسم کیش داره. قطعا احساس من بعد از اولین سفرم به اونجا زیاد تفاوتی با احساس تو نخواهد داشت ... پس کی پست جدید رو می نویسی تا یه دعوای جدید شروع بشه ؟ ( شوخی می کنم ها ! )

میثم ریاحی دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:12 ب.ظ http://sharveh.blogfa.com

سلام دوست من ! ممنون از اینکه سر زدی .....ان شا الله به زودی ....استفاده کردیم ......یا عشق

عبدالحسین سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:59 ق.ظ http://mahdisma.blogsky.com

من که گم شدم نکنه تو هم گم شدی.کی می آپی؟؟!!!

علی سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:13 ق.ظ http://lostdreams.blogfa.com/

ممنون. سرافرازم کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد