سلام... اول، تسلیت..... دوم این که، یک بار سیستم نظرخواهی رو عوض کردم، که بدتر شد.... نمی دونم چی کارش می شه کرد... شاید اگه حرف خاصی بود، لطف کن بفرست....
سوم این که، مرگ ناگهانی؟
علی اکسیر
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 ساعت 07:19 ب.ظ
یادش بخیر.هر چند همواره گفته ام ما مرده پرست هستیم... اخرین نگاهش را به یاد دارم.امده بود نشریه.شعری را از او چاپ کرده بوذیم.گله کرد که چرا ناقص چاپ شده.گفتم فضای نشریه و صفحات محدود است...لبخندی زد و شعر تازه را ذاذ.درست یک هفته قبل...صالح مردی از جنس رامی بود..فرهیخته و دلسوخته...چند سال قبل در قشم شب شعر طنزی برگزار شد و اتفاقن من مجری برنامه بودم.. راشد انصاری.مرحوم ادیبی.ترکمان و پسندیده هم بودند.فراموش نمیکنم وقتی شعر طنزش را خواند ..یک شعر بومی جمعیت یکباره دست زذند و ... یادش بخیر....خدایش بیامرزاد.
من که خیلی پیشتر از خیلیها صبرم را به صحرا انداخته بودم و نمی دانم دیده ای یا نه ... صبر برای من هم خانواده لبخند است... مطمئنم که در مردن هم لبخندم محو نمی شود... ممنون که سر زدی
سلام عزیز، باهات موافقم. هیچ چی برای بیشتر از یک لحظه و شاید برای یک لحظه سرجاش نیست :-) یعنی به نظرم زندگی یک تلاش مداوم برای هماهنگی با شرایط جدید است. زیباییش به تلاش ان است. و چون شرایط مرتب در حال تغییرند، رقص هماهنگی با ان نیز می تواند، هیجان انگیز، زیبا و پر تحرک باشد و مرتب در حال تغییر. لحظات هارمونی و تعادل در این حرکت، لحظات زیبای انند و لحظات حرکت به سمت تعادل هیجان افرین......
می گوید: من و از دست خود خلاص شدن. و خود را خلاص می کند. من اما از دست خود خلاص نمی شوم. به خودم نهیب می زنم، چرا بعد از بیست وسه سال که بندر رفتم، به دیدنش نرفتم؟ چرا به او تلفن نزدم؟ به یادش بودم، پس چرا؟ چرا به دیدن غلام در سوئد که بودی نرفتی؟ وقت نشد؟ وقت رامی خواهی چه کنی؟ مگر انسان برایت در جایگاه اول نیست؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
"خدا رحمتش کند" تمام مهر مرده پرستانی است که زندگی را می میرند بی آنکه ناگهان مرگ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواهش می کنم " زیبا بود" را پای صداقتم بگذارید نه پای تعارفات کلیشه ای دنیای مجازی.
دیروز بندر عباس لرزید.دیروز برای اولین بار مردمان بندر به استادیوم تختی امدند و تیم فوتبالشان را تشویق کردند اما جای بانوان خالی بود.....البته من فقط یک خانم دیدم انهم از بچه های صدا و سیما بود....چند عکس گذاشتم از این مسابقه....
بزرگی می فرمایند:دوستی دو جور است یکی دوستی که شما در آن یک نیازمند وگدا هستید واحتیاج دارید که دیگری شما را به خاطر تنهایی تان کمک کند . وفرد متقابل هم همین را می خواهد . طبیعتا دو فرد گدا و نیازمند نمی توانند به یکدیگر کمک کنند وبزودی درک خواهند کرد که گدایی کردن از یک گدا فقط نیاز را چند برابر می کند.پس هر دو خسته وعصبانی خواهند شد وفکر می کنند که فریب خورده اند ولی در حقیقت هیچ کس دیگری را فریب نداده است. نوع دیگر دوستی کیفیتی کاملا متفاوت دارد این به خاطر نیاز نیاز نیست بلکه به خاطر این است که شما به قدری پروغنی هستید که می خواهید با شخص دیگری شریک شوید وبه علت این شراکت نوع جدیدی شادی وسرور وارد زندگی شما می شود که قبلا هرگز آنرا تجربه اش نکرده اید ودیگر به دنبال وابستگی به کسی نیستید. بلکه با هستی وتغییرات زندگی جریان می یابید وبرای شما اهمیتی ندارد این کیفیت را با چه کسی شریک می شوید. وچون شما پروغنی هستید می خواهید با دیگران شریک شوید وهرکس که به شما نزدیک شود شما اورا سهیم می کنید واین شراکت خود علت سرور وحال خوش شما می شود ................... دوست خوبم اگر دوست داشته با شی با شخصیت مورد نظر در وبلاگم بیشتر آشنا بشوی می توانی به این سایت مراجعه کنی www.shafaa.com
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
خدا رحمت اش کنه
موفق و پیروز باشی
سلام... اول، تسلیت.....
دوم این که، یک بار سیستم نظرخواهی رو عوض کردم، که بدتر شد.... نمی دونم چی کارش می شه کرد... شاید اگه حرف خاصی بود، لطف کن بفرست....
سوم این که، مرگ ناگهانی؟
یادش بخیر.هر چند همواره گفته ام ما مرده پرست هستیم...
اخرین نگاهش را به یاد دارم.امده بود نشریه.شعری را از او چاپ کرده بوذیم.گله کرد که چرا ناقص چاپ شده.گفتم فضای نشریه و صفحات محدود است...لبخندی زد و شعر تازه را ذاذ.درست یک هفته قبل...صالح مردی از جنس رامی بود..فرهیخته و دلسوخته...چند سال قبل در قشم شب شعر طنزی برگزار شد و اتفاقن من مجری برنامه بودم..
راشد انصاری.مرحوم ادیبی.ترکمان و پسندیده هم بودند.فراموش نمیکنم وقتی شعر طنزش را خواند ..یک شعر بومی جمعیت یکباره دست زذند و ... یادش بخیر....خدایش بیامرزاد.
مرد؟ ... همه می میریم.... به روز کردم
رحمت کند...
واقعا خدا رحمت کند این زندگانی را .
یادش همیشگی باد .
برهنه / بگو برهنه به خاکم کنند / سراپا برهنه/ بدان گونه که عشق را نماز می بریم / که بی شائبه حجابی / با خاک عاشقانه در آمیختن می خواهم
... و تنگ است برای من این زمین لعنتی !
سلام.
خدایش بیامرزاد...
تسلی برای چه یا که؟...تسلیت باد؟
خدا رحمتش کنه حالا این مرد مسن کیه خواهر!
مولانا میگه :
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راهی ار نزدیکتر دانی بگو
یادش بخیر.بیچاره انسان....
من که خیلی پیشتر از خیلیها صبرم را به صحرا انداخته بودم و نمی دانم دیده ای یا نه ...
صبر برای من هم خانواده لبخند است...
مطمئنم که در مردن هم لبخندم محو نمی شود...
ممنون که سر زدی
همان که با هسته ی گیلاس می آید به گلو؟
سلام
دردی ودریغی دیگر بردل دوستداران شعروادبیات هرمزگان ...خالو صالح هم رفت...همه ما چه دلتنگیم این روزها...
سلام عزیز،
باهات موافقم. هیچ چی برای بیشتر از یک لحظه و شاید برای یک لحظه سرجاش نیست :-)
یعنی به نظرم زندگی یک تلاش مداوم برای هماهنگی با شرایط جدید است. زیباییش به تلاش ان است. و چون شرایط مرتب در حال تغییرند، رقص هماهنگی با ان نیز می تواند، هیجان انگیز، زیبا و پر تحرک باشد و مرتب در حال تغییر. لحظات هارمونی و تعادل در این حرکت، لحظات زیبای انند و لحظات حرکت به سمت تعادل هیجان افرین......
پروند یعنی چی ؟؟
ببخشید که می پرسم می خوام یاد بگیرم
پروند طنابی است برای بالا رفتن از نخل.
مردن هیشه گریه دارد حتی اگر دشمن خونی ات باشد چه برسد به همدردهایمان که از انگشتهای دست مان بیشتر نیستند. انگار دانه دانه انگشتهایم می افتند
می گوید: من و از دست خود خلاص شدن. و خود را خلاص می کند. من اما از دست خود خلاص نمی شوم. به خودم نهیب می زنم، چرا بعد از بیست وسه سال که بندر رفتم، به دیدنش نرفتم؟ چرا به او تلفن نزدم؟ به یادش بودم، پس چرا؟ چرا به دیدن غلام در سوئد که بودی نرفتی؟ وقت نشد؟ وقت رامی خواهی چه کنی؟ مگر انسان برایت در جایگاه اول نیست؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
"خدا رحمتش کند"
تمام مهر مرده پرستانی است
که زندگی را می میرند
بی آنکه ناگهان مرگ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواهش می کنم " زیبا بود" را پای صداقتم بگذارید نه پای تعارفات کلیشه ای دنیای مجازی.
قصه ظهر جمعه...
پروند!...
سلام
یادش را گرامی بداریم
متاسف هستیم...!همین
سلام تسلیت می گم..راستی عنوانتون چیه؟؟
راست گفتی دوست من خیلی چیزها سرجاس نیست !
دلـُم اِمشو هوای صالح ایکِه
بدو صالح که غم بی مه لِه ایکِه
بدو صالح بگـَه شعری دوبارهَ
بُنُس مرحم رو زخم پارهَ پارهَ
تو بی مِه مثـل شمع پر فروغی
بدو تو یادُم هادَه ای گــــنوغی
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
سلام
---------------
که زانفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم ودرد مکن ناله وفریاد که دوش
زده ام فالی وفریاد رسی می آید
التماس دعا.
خدا رحمتش کنه.
دیشب که سایه زمین افتاده بود روی ماه،گفتم که روی ماه تو شاید پنهان ز سایه ماست
آپ دیت روزگار را به انتظاریم ...
با سپاس .
رهایی همه ی ما در مرگ است اما نه این مرگ
چرا ؟ادمی که خودش کشی کرده که برایش عزا نمیگیرند ...
عزا که البته نگرفتم برایش ببم جان..
از خودش کشی برایم بیشتر بگو...!!
تسلیت.
سلام و ممنون از حضورسبزت.
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی کران باشد.
چه فکر نازک غمناکی!
موفق و شاد باشی
سلام جمله خیلی قشنگ و تاثیر گذاری نوشتی موفق باشی خوشحال میشم به منم سر بزنی....
مرسی.شرق هم توقیف شد.....
وبلاگ پیله هم بسته شد.درست به همین راحتی.... و حالا دسترسی به ان امکانپذیر نمیباشد درست مثل لویاتان....
.... دردا که جر به مرگ نسنجند قدر مرد
ناراحت شدم دیگه کسی نیست
سلام وچه زیباست که زندگانی انسانی تری پی افکنیم وبرای تولدش با چنگ و دندان با همه ی عوامل بازدارانده اش بجنگیم ... قربانت شین.
تموم شد دیگه کسی نیست
صبرا این روزها از غم میگویی و درد .
من به یاد دارم صفحه های دیگر این خانه را
تسلیت
خدا رحمت کند مارا!
دیروز بندر عباس لرزید.دیروز برای اولین بار مردمان بندر به استادیوم تختی امدند و تیم فوتبالشان را تشویق کردند اما جای بانوان خالی بود.....البته من فقط یک خانم دیدم انهم از بچه های صدا و سیما بود....چند عکس گذاشتم از این مسابقه....
سلام علیکم سرکار خانم نامی کم پیدا تو نیستی یا من
متشکرم که سر می زنی
پاینده باشی
سلام. تو جریان مرگ خود خواسته رو میدونی؟ من هیچی از این جریان نمی دونم اگه میشناسیش منو باهاش آشنا کن. راستی ...
باشه برای بعد
وبتو دوست دارم بوی غریبی میده
سلام دوست خو بم
بزرگی می فرمایند:دوستی دو جور است یکی دوستی که شما در آن یک نیازمند وگدا هستید واحتیاج دارید که دیگری شما را به خاطر تنهایی تان کمک کند . وفرد متقابل هم همین را می خواهد . طبیعتا دو فرد گدا و نیازمند نمی توانند به یکدیگر کمک کنند وبزودی درک خواهند کرد که گدایی کردن از یک گدا فقط نیاز را چند برابر می کند.پس هر دو خسته وعصبانی خواهند شد وفکر می کنند که فریب خورده اند ولی در حقیقت هیچ کس دیگری را فریب نداده است. نوع دیگر دوستی کیفیتی کاملا متفاوت دارد این به خاطر نیاز نیاز نیست بلکه به خاطر این است که شما به قدری پروغنی هستید که می خواهید با شخص دیگری شریک شوید وبه علت این شراکت نوع جدیدی شادی وسرور وارد زندگی شما می شود که قبلا هرگز آنرا تجربه اش نکرده اید ودیگر به دنبال وابستگی به کسی نیستید. بلکه با هستی وتغییرات زندگی جریان می یابید وبرای شما اهمیتی ندارد این کیفیت را با چه کسی شریک می شوید. وچون شما پروغنی هستید می خواهید با دیگران شریک شوید وهرکس که به شما نزدیک شود شما اورا سهیم می کنید واین شراکت خود علت سرور وحال خوش شما می شود ...................
دوست خوبم اگر دوست داشته با شی با شخصیت مورد نظر در وبلاگم بیشتر آشنا بشوی می توانی به این سایت مراجعه کنی www.shafaa.com