از در که می گذشتم٬ پرهیب تو بود که در انتهای راهرو می پیچید..
پرهیبِ مردانه ی نامفهومی که گمانم چارخانه بود.
شروع قشنگی برای زمستان پاره پاره ی آن سال
آه! آن سال!
و زمستان تازه داشت شروع می شد.
**
من بینی ام را بالا می کشیدم
و راه ها را پیاده می رفتم.
**
ذهنم تل انباری بود از تیله های شکسته و گوشواره های آویز
دشت های شقایق های وحشی
از روسری های کتان و دامن های چین چین و جلیقه های بته جقه
**
بیخودی بیدار می شدم.
چشم هام آفتاب بی پیر غروب های زشت اسفند بودند.
و نگاه خیره و بی حوصله ی تو که از شیشه ها می گذشت و بیست سالگی های مرا سرسری مرور می کرد
**
بعدتر من دارم ناخن هام را می شکنم و میخ های ارشامه را از توی سنگ در می آورم و گاثاها را پهلوی می خوانم..
تو ! ماده ی نامتعینِ هستی که نمی دانم کجای جابلسایی..
*
خواب های چارخانه می بینم.
کاش می مانستی..
- رها کن
این شهر سر سوختن دارد این تابستان..
این تن من است که می سوزد
زیر هیچ سایه ای جا نمی شوم
سایه ها رنگ باخته اند
من به ته این دیگ چسبیده ام
برشته شده ام
و
دیگر سایه و آفتاب مفهوم خود را از دست داده اند.
از اینکه برگشتی
سرمای ِ زمستان را انبار باید می کردیم، ذخیره ی این آفتاب.....
خگوش به خاطر ترسش فرار نمی کندبلکه به خاطر فرارش می ترسد.***بدون شرح***
بین پیروزی و شکست یک قدم بیشتر فاصله نسیت و مردم از ترس شکست شکست می خورند***قابل توجه بعضیها***
سلام:
چطوری دختر گل خوبی شعرت زیبا بود دیگر ترجیح میدهم شعر را فقط برای دلم بخوانم بدون در نظر گرفت هیچ تکنیک وفرم ... چیزای دیگه ممنون
دلم میسوزد..
عجب؟تیر و گرماو سوختن؟
زیبا بود مرسی
وایییییییی یه جوری شدم گفتی ناخن هامو می شکنم.این شهر و همه ی شهرها می سوزند و این گرما مزرعه حنا را هم خشک خواهد کرد تا ما نتوانیم هی با هم بخندیم و بهار را توصیف کنیم.(این یک نظر فلسفی بود و کسی چیزی از آن نمی فهمد)
صبرا ی متفاوت نویس را چه شد؟
salam khanome nami
delneveshtehayetan zibast
mitonam bahaton az nazdik ashna besham ?
khoshalam mikonid
. montazere peyghameton hastam
vajhe tashabohemon alagheye vafer be adabiyate .......
بازم سلام
از اینکه وبلاگتون خوانندهء با کلاسی مثل من پیدا کرده چه احساسی دارین؟
آره میدونم :
خیلی خوشحالین. بهتون حق میدم.
ولی خوب بدونین چاره ای جز این ندارم!!!!!!!!
متفاوت نویس هم حالش خوب خوب/ سلام داره خدمتتون
سلام خانم نامی اگر در بندر عباس انجمن داستان هست همین جا معرفی کنید چه روزهایی تشکیل می شه؟وکجا؟ ممنمون
اگر می شه انجمن داستان بندرعباس را روز ومکانش را همین بنویسی
ممنون
بندرعباس. خیابان آیت الله غفاری. فرهنگسرای طوبی. سرای هنر. انجمن داستان. چهار شنبه ها ساعت ۶ عصر.
سلام صبرا
برای تو...که گفتم دوستت دارم...
اما گفتی هیچ حسی ندارم...خواهش می کنم بروبیرون اززندگی ام.
...................................
هوسولوموکولوفوضولووجودوخو
لبهایت آماده بوسیدن می شود درمزرعه تنباکو
صبح پرتقال / کره/ مربا / تخم مرغ
سنجاقک ها می پرندتوی رگ ها یت...
به دیداری های نزدیک می اندیشم...
حالیست مرا ز درد و داغش، دادا
فریاد از اوی و وای و صد فریادا..
« شک »
من در تو تمام می شوم برگردم
تازه زاییده شوم
سرخم سفیدم گریه می کنم سر کچلم
نافم را با دندان می بری عادت داری گوشت خواری
که من دلم می سوزد چقدر دختر برای شکنجه نفست گرم است
اصلا بر نگردیم من حالا زنده مرده ام
شروع کن روی جسدم شکافی
کافی نیست هنوز می طپد دلم توی چاقو
ناخن هایت لاک خورده سرخ بشور نجس نشود سوئیچ بی.ام.و
بوی ادکلن مردانه دانه دانه دلم می ریزد توی کفن دامنت
به آخر رسیده نتیجه نمی گیرم
از اول شاید اشتباه خلق شدیم
اما قشنگترین اشتباه در ثانیه هایی که خدا خسته سرش گیج رفت ...
آره خودشه ...
همینه ...
ادامه بده رفیق ...
بیخیال نگاه های نامحرم برو تو پیله ...
سلام
تو چه خوبی صبرا جان نامی
به چشم هام آفتاب بی پیر غروب های زشت اسفند بودند در رواق لینک دادم
نمی دانم سر این تابستان چیست که می سوزاند و پاک می کند.
همونطور که اسم وبلاگه منو از لیست وبلاگت پاک کرد!!!
یا حق
ای دادا یه خو بی خو تکون هاده
سلام
قشنگه....
هرچند مثل همیشه زیاد سر در نیاوردم از معانیش!
اما احساس خوبی بهم دست داد.
رهایم کن از این تنهای در تبعید
رهایم کن از این بیهودگی
رهایم کن از این زنجیر فقر و دلخوشی مردار خواری ها
رهایم کن از این گریان چشمانم نمی بارد.
-------
سلام صبرا. وقتی نمی نویسم به این معنی نیست که نمی یام. همیشه میام.
همیشه موفق باشی دوست من
تیر که رفت پی کارش.مرداد هم دارد می رود.شهریور نزدیک است.
نتیجه اخلاقی:بنویس دیگه
خداحافظ بندر خوبم ..!
سلام صبرا خانم .. کم می نویسی کجایی ؟ راستی میدونی صبر زرد یعنی چی ؟ برام بنویس ممنون . قربانت شین
پاشو که وقت خاموشی نیست رفیق
درد را مرور کن چیزی برای گفتن می سوزد ...
اگه تونستی به وبلاگم یه سر بزن
سلام/صبرا خانوم میدونم که نوشته های قبلی منو خوندین. شمارو به همهء مقدساتتون قسمتون میدم بیش از این منتظرم نظارین/ فکر کنم به اندازهء کافی منتظر بودم.
تابستون خیلی گرمه.
سلام صبرا
می بینی
که چه دور مانده ایم
سلام دوست عزیز و قدیمی
آفرین کار خوبی بود
شروع قشنگیه
حتما ادامه بده
یه وقتی نگرانت بودم با خودم می گفتم این دختره سرشو کرده تو برف وبلاگ و از دنیای واقعی دور مونده .
حالا دیگه تو وبلاگ خودتم خبری ازت نیست.
نمیدونم باید نگران بود یا خوشحال فقط امیدوارم دنیای تو هر جا که هستی از دنیای ما واقعی تر باشه
من یه عنکبوت سرگردونم این جا خیلی سوت و کوره .میتونم خونمو این جا بسازم؟
باورم نمی شه صبرا نامی اینهمه وقته به روز نشده؟ امیدوارم بی خبری تو نشان از خوش خبری و پروانگی باشه.
با این روشنفکر نمایی ها و ادا و اطوارها نمی توانید دیگران را گول بزنید و چهره کریه حزب اللهی خود را پنهان نمایید
سلام خیلی غیبت داری دختر دیگه باید با والدینت بیای من آپم گل دختر
ما رفتیم و برگشتیم تو هنوز!
سلام.نمیخام یه طرفه قضاوت کنم.ولی بدون اگه که شما id قبلی منو هک کردین-یا براتون هک کردن- کار درستی نکردین. اینو هم بدونین خودم هم قبلا زیاد از این کارا میکردم!!!!!! بلدم!!!! ولی دوست ندارم به حریم شخصی افراد تجاوز کنم.
فهمید دارم حسرتی، داغی، غمــی فهـمید
از حجــم اقیــانوس دردم شبنــــــمی فهمید
می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است
فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید
این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد
وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید
اوداشـت هفـــده سـال- یا کمــتر- نمی دانم
مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید
امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد
امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید:
مـو فالـگیرم... اومدم فالت بگــیرم.... هـا
فهــمـید دارم اضـطرابی ، ماتـمـی فهــمید
دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم
بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید
بخـتت بلـنده... ها گلو! چشمون دشمن کور
راز تــونـه گـفــتـم پریـنــو آدمــی فـهـمید
هی گـفت از هـر در سخـن، از آب و آیینه
از مهـره مار و طلسم و هر چه می فهمید
بـا اینهـمـه او کــولی خــوبی نخــواهـد شـد
هـرچـند از باران چشـمـم نـم نـمی فهمـید
مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا
یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید
سلام
من به روزم
... و انا الیه راجعون
عرض تسلیت به جهت درگذشت دکتر قیصر امین پور...
ناگهان
چقدر زود دیر می شود...
ببین سبک شعرت چیه؟
خیلی باحاله سلام نکرده،بنویسی /هی عاشق نشو،باحال نیست صبرای عزیز...راستی پنجره اتاقتو/بستی /اگه نبستی بدو/وانشه/نمی ترسی وابسته بشه...اگه وقت داشتی به روز کن..بدنیست
تولدت مبارک صبرا خانوم. الهی شونپخ ساله شی.
پیر شی بخندیم!
سلام بازگشت دوباره تون رو تبریک میگم مدتها بود نمی نوشتی خوشحال میشم به من هم سر بزنی