که بعید است گرفتگی صدایم را نگرفته باشی ... تو قطعاْ دلهره بریده بریده زنگ دارم را هم مرور کرده ای . حالا چه نشسته ای سه کنج دیوار ؟؟؟ می بینمت ؟ ؟؟ من پشت حفاظ میله ها ! اینجا ! سرت را بیاور بالا ! مادر با پیش دامنی خیس ٬ایستاده میان ایوان٬ شلنگ را گرفته دستش ٬ مات مانده . پدر ٬ سی گار می کشد و مرا به روی خودش نمی آورد که سرک کشیده ام از پشت میله ها تا حضور تو ...
تو ٬ چینی شکسته از بام افتاده . و روسری ام ! تمام سهم تو از روز ! و برخورد دندان های گِلی ات تمام ...
تکرار کن ! ناشی کوچک بی طناب من ! |