تیر

 

از در که می گذشتم٬ پرهیب تو بود که در انتهای راهرو می پیچید..

پرهیبِ مردانه ی نامفهومی که گمانم چارخانه بود.

شروع قشنگی برای زمستان پاره پاره ی آن سال

آه! آن سال!

و زمستان تازه داشت شروع می شد.

**

من بینی ام را بالا می کشیدم

و راه ها را پیاده می رفتم.

**

ذهنم تل انباری بود از تیله های شکسته و گوشواره های آویز

دشت های شقایق های وحشی

از روسری های کتان و دامن های چین چین و جلیقه های بته جقه

**

بیخودی بیدار می شدم.

چشم هام آفتاب بی پیر غروب های زشت اسفند بودند.

و نگاه خیره و بی حوصله ی تو که از شیشه ها می گذشت و بیست سالگی های مرا سرسری مرور می کرد

**

بعدتر من دارم ناخن هام را می شکنم و میخ های ارشامه را از توی سنگ در می آورم و گاثاها را پهلوی  می خوانم..

تو ! ماده ی نامتعینِ هستی که نمی دانم کجای جابلسایی..

*

خواب های چارخانه می بینم.

کاش می مانستی..

 

- رها کن

این شهر سر سوختن دارد این تابستان..