در بهار شکوفه های بادام ها و هلو ها خواهند شکوفید. و فاطمه دندان در می آورد. ** امروز چندم فروردین است؟ در را ببند. زمستان تمام شد. ** من داشتم قاصدک ها را فوت می کردم. و تاج داوودی ها که پیشانی ام را دور می زدند. ملکه گل های شیپوری بودم. ** چقدر بزرگ شده ای فسقلیِ مامان!! چقدر بزرگ یعنی چقدر؟ ** ماهی های گُلی بزرگ نمی شوند. وقتی که حقش نیست می میرند. همان روز که می خریشان. من توی تُنگ گریه می کنم. ** شب ها که دیگ های سمنو روی خلواره های چارشنبه سوری می نشستند٬ بوی محبوبه های شب و کباب و بلال پسته های خندان ظرف های آجیل دودهای قلیان ها فواره و تَرق تَرق تخته نرد جِرِنگ جِرِنگ زنگوله های گاری آن عمو نوروز و دایره دنبک حاجی فیروز من میان صداها و بوها میان رنگ ها و شکل ها صدای تخمه هندوانه ها را از زیر خاک می شنیدم. و آن ها و تنها آن ها قد می کشیدند هنوز.. ** تو باغچه را آب می دهی و من با دو گیس بافته ام ذره ی معلقی بر حجم پرتقالی شکل لغزان بر شاخ گاو هستم. ** دیشب که خواب می دیدم، قول دادی دوچرخه بخری برام مامانی! ماهی گُلی فسقلی را همان روز که خریدی ، مرد. ** تو آب پاش را رها خواهی کرد. دوچرخه هم یاد می گیرم. |