من خدا هستم، پروردگار شما |
من از پدر خواهم خواست و او پرکلیتوس دیگری به شما خواهد داد که تا ابد با شما میماند.
******
با انگشت های کوچکت شاخه های زیتون را بافتی حلقه کردی روی پیشانی ام زیرناخن هات خاک بود لای موهات خاک بود و در نفست خاک بود گونه های گِلی ! از کدام بیابان گذشته بودی ؟ همه ی من ! در کوهپایه های صهیون .. همه مزامیر داوود را گریه کردی . کلوخ نیستی .. کوه هزار پاره ی من ! زمرد خاک گرفته ، زیتون سبز .. و تَرَکِ پوستت تَرَکِ کوزه گِلی! می نوشمت. پیش از آن که بخار شوی در سرگردانیم سرگردان من . .... مادرت نبود ؟ آنکه در حروف مصیبت بار نامم قصابی شد؟ |