اگر تُند بادی برآید زِکُنج به خاک افکند نارسیده تُرُنج
****
سخن گفتن آمد نهفته به راز درِ خوابگه نرم کردند باز ...
***
( بگیر و به گیسوی او بر بدوز )
***
دل من همی با تو مهر آورد همی آب شرمم به چهر آورد
***
(تو گویی که با او به هم بود شب )
***
( برهنه ببین این تن روشنم )
***
گر ایدونکه شمشیر با بوی شیر چنین آشنا شد تو هرگز ممیر
( از این نام داران گردن کشان ...
از این نام داران گردن کشان ...) |