گرسنگی ٬ اولین فاجعه بود .
بعد ٬ حضور تو لا به لای این ها ...
(وقتی که درست نخواسته بودم )
من تمام شب حرص خوردم .
و خون خونم را خورد .
باد ٬ حیاط کثیف دور و برم را می سائید .
و حتا صبح نمی شد .
زیر تمام روزهام آبی می کشم .
و دیگر اصلاْ تو را توی سفره روزهای جمعه نمی بینم .
که دور من نشسته ای و سیگار نمی کشی .
باد ٬ سنگین بود و همیشه به من که می رسد این طور می شود .
من دفترم را باز کردم که سه شنبه هاج و واج نمانم
و چیز قرمزی زیر سه شنبه نماند .
اما تو بودی لای کاغذ ها که می آمدی
و خون خونم را می خورد ...
نه صبح شد و نه فاجعه دیگری
فقط من که روی سطح کثیف حیاط ... نه نبودم . گرمی ملافه هام نمی گذارند اینطوری تمام شود ...
و همه چیز باشد برای تو .
سلام .. پسر بی نظیر بود .. از خودت بود ؟ چه حس عجیبی بود تلفیق باد و حیاط و سیگار و ملافه و کاغذ !! ببخشید که فن شعر رو نمی دونم و فقط از منظر برداشت های احساسی ام برات می نویسم .. چندین بار دیگر خواهم خواند .. در ضمن دردم رو فریاد کردم !! بخون ! سپاس
سلام صبرا جون-چقدر خوشحال شدم دیدمت.چندین بار اومدم ولی صفحه کامنتها نصفه باز میشد و من نتونستم کامنت بدم.قالب نو مبارک....میدونی کارت اینترنت و جایزه فقط یه بهونه ست.جایزه اصلا مهم نیست من فقط میخوام اطلاعات بچه ها رو بسنجم و مجبورشون کنم برن آرشیومو بخونن!!/شوخی/...خوشحالم که تو اینترنت ۲۴ ساعته داری.خوشبحالت عاااااااااااااااااااااااااااااااااالیه.....شعرت واقعا زیبا بود.میدونم که مطالبت به قلم خودته و صادقانه بگم که حسودیم میشه بهت.قدر این استعدادت رو بدون.
سلام مرسی دستت درد نکنه عا لی بود خیلی خوشم اومد
حتما یه سر به http://www.best-blog.blogsky.com بزن .
صبرای عزیز سلام
شرمنده چند باری اومدم بهت بگم برگشتم ولی کامنتا باز نمی شد به هر حال ببخشید عزیز
سیگار ... نه صبح شد و نه فاجعه ای دیگر.... همه چیز باشد برای تو
عالی بود موفق باشی
بازم معذرت
سلام . هرچه بیشتر موج ملافه را جدی بگیریم زمینگیر تر می شویم . قربانت شین .
من منظورت رو نفهمیدم ... این اتفاقی که تعریف کردم مال ۹ ماه پیش بود ولی دوستش داشتم ...
عجب !دنیا را ببین ما به چه فلاکتی افتاده ایم که در حین پادشاهی ،گداییم انهم گدای محبت و کسی نیست انرا ارزانی دارد بر دل شکسته ما . .....
شب با تمام صداهایش دیوانه ام می کرد. صدای هندونه فروشها. نوار ماشین بغلی. و پسر بچه ای که باید جعبه آدامسهایش را می فروخت رو برویم.
شب یلدا بود. فردا تولد خورشید . شروع فصل برف و باران.
آی آدمها یک نفر از غصه نان در کنار کارتن خالی یخ زده فردا.
و باران نم نم. یخ ها آب می کرد.
می آیم. صبر کن.
دو رود من مم نونم از تو یا شایدم هرچه خان دی ممنونم می ایم تا تو یا شایدم من چند روز دیگگگگگگگگگگگر
صبرای عزیز
بی نظیر بود
اصلا انگار یه جورایی خاص بود یه حس عجیب
دروغ چرا؟!
اما اگر همه چیزت، هیچ نباشد، چه طور؟
دیگر چه می ماند برای او؟
بیچاره ی دریایی.....
خوشحالم که بالاخره یه چیزی نوشتی. البته ظاهرا وبلاگ شما خیلی وقته آپدیت شده. کامپیوتر من گیج میزده.
راجع به شعرت هم نظر نمیدم. چون به این نتیجه رسیدهام که از سطح سواد من خارجه و آدم درباره چیزی که نمیدونه نظر نده بهتره. دوست هم ندارم هی بیام فقط بگم عالی بود، کیف کردم،خوب بود و شاید هم آخرش به من سر بزن. فقط از شعرهات لذت میبرم. هر چند چیز زیادی نفهمم.
سلام بادرود فراوان از کامنت پر از محبتت وتشکر فراوان ،
هماتطوریکه شما می فرمایید .
سلامی دوباره بر انسانی که باد شد و دود سیگارم را خاموش کرد....همین ساحل هم مال تو..بگیرش تا خونش رو نریختم که اگه ریخت گردن تو....من دیگه خونخوار نیستم ..یهو طوفانو نفرستی حالمو بگیره ..یهو نخوای خونمو بخورم که من خونخوار نیستم....من خون ..می خوردم و .....لباس تو همچنان خونی بود ..مرا رنگ کن اما این بار تو را به خدا ..فقط رنگ خون....باشه ...ب..ا..ش..ه...................
گرمی ملافه هام نمی گذارند اینطوری تمام شود و همه چیز ماند برای او آفرین آفرین .
دیر است ,دگر دیر است, نگو این جمله دیگر است:
"دیشب منتظر بودم بگویی تو به من:
برای من خیلی سخت بود..........
منظورت از روز های آبی و سه شنبه قرمز چن ؟ در ضمن خون خونم را می خورد یه حس بدی بی مه ادیت .
به هر حال خوب هسته . موفق بشی . بدرود
چه حسی داشت! لذذذت بردم !
سلام ، زیبا بود ؛ چه عجب ارور نداد و من تنونستم بهت سر بزنم ؛ صبرا الهی همیشه شاد باشی
می شه بیشتر توضیح بدین؟
غلامحسین ساعدی
سلام خانوم نامی... به پاس دستنوشته ها و فریادهای شما که طعمی از دیار بی تابی های انسان اولین دارد ...از این جا از پردیس دانشگاه هرمزگان به صلیب می خوانمت ...یا علی
بروز شد پیله اینبار داغتر از همیشه .
سلام صبرا جان
ممنونم از اینکه به وبلاگ من سر زدی
نوشتت زیبا بود
موفق باشی
به هدا سلام برسون .
سلام وخسته نباشید راستش از وقتی اخرین پست هادی را خواندم فکر کردم جماعت قصه نویس وشعر...ولی نه شما شعر هم گفته اید ...دستت وپنجه ات درد نکند کار قشنگی بود با یک ساختار منسجم وزبان یکدست و روان که البته قصه نویس بودن شما بی تاثیر نبوده است اما چند نکته : ۱) اگرچه زبان یکدست یک حسن است اما روند وریتم یکنواخت یک ضعف است شعر از روندی یکنواخت برخوردار بود ۲) سطرها وجملات سطحی هم در شعر فراوان بود بعضا با گذشتن از چندین سطر هیچ گونه اتفاقی نه در حوزه معنا نه در حوزه زبان اتفاق نمی افتاد... فکر کنم بیش از اندازه فضولی کردم ...باید مرا ببخشید....سمت دریا هم بیایید ضمنا لینک شمارا هم گذاشته ام
باد ٬ حیاط کثیف دور و برم را می سائید ./خوب بود
به جان خودم من درس می خونم ها ......فایده نداره ....
دیگه داری زیادی بهش رو می دی! یه چند وقتی برو تو انجمن زنان پایین برره روت کار کنن بلکه اینقدر فداکاری از خودت در نوکنی جیگر!(راستی خواستم جریان اون کرمه رو هم برای علاقه مندان تعریف کنم دیدم ممکنه خود زنی کنی بی خیال شدمD: )
خوشحال می شوم به من سر بزنید.به روز هستم
زیبا و جذاب بود
سلام صبرا
به من هم سر بزن
حس غریبیست....حس دوری یک عزیز... کسی که شما را میشناسد میداند چه میگویید ولی جملتتان سراسر شیواست. دوست عزیز..ارزوی موفقیت در امتحانها را دارم. اا
اا ااااااااا ااااا اا اا اا
اا اا اا اا اا اا اا
ااااااااااااااااا ااااااااا ااااااااااااااااااااا اا اا
اا ااااااا اا
گلدان خانه ام را که شکستم دیگر هیچ کس سراغ از جنگلها نمی گرفت...
صبرا من نفهمیدم . آخر صحبت از کسیست که اسیر روزمرگیهاست.
ممنون
..
در نوشته ات درد گاز زد زخمم را ..
و می مانم شاید
وبلاگ دستنوشته های یک متال هد با موضوع " پایان تراژدی " بروزرسانی شد.
آخرین بارست که کامنت بروز رسانی شما را تائید می کنم . و البته فقط برای اینکه به شما احترام می گذارم . و لازم بود به عرض برسانم .
سلام
خسته نباشید اگه وقت کردی سری به ما فقیر فقرا بزن تا از نظرات سبزت بهرهائی ببریم. ممنون
آخرین بارست که کامنت بروز رسانی شما را تائید می کنم . و البته فقط برای اینکه به شما احترام می گذارم . و لازم بود به عرض برسانم .
نمی دونم چی شد که دیگه بهم سر نزدی اما اول سلام........بعدشم من اپ کردم خوشحال می شم بیایی
آخرین بارست که کامنت بروز رسانی شما را تائید می کنم . و البته فقط برای اینکه به شما احترام می گذارم . و لازم بود به عرض برسانم .
سلام
دربررسی انواع وبلاگ ها...
شما جزو کدام دسته هستید؟
روز بااین موضوع به روز شد.
ازاینکه سرزدیدممنونم
آخرین بارست که کامنت بروز رسانی شما را تائید می کنم . و البته فقط برای اینکه به شما احترام می گذارم . و لازم بود به عرض برسانم .
سلام بر شما! زیبا بود و جالب لذت بردم فقط یه پرداخت بهتر ازش کار بهتری خواهد ساخت
باید گفت که شعر زیبایی ست. و نکته قابل توجه در ان وجود حس زنانگی شاعر میباشد که این یک نقطه قوت به حساب می اید.
در جامعه هنری ما همیشه از مردان به عنوان هنر مند یاد شده و اگر زنها هم تمایل به شرکت در این جوامع را داشتند با تقلید از مردان دست به هنر افرینی زده اند و این روند اشتباه همچنان در بین اکثر بانوان مرسوم است.
شناخت واقعی از وجود نهانی خود و نمایش ان مسالی که امسال فروغ برای اولین بار در افرینش های هنری خود بروز دادند . روحش شاد.
با ارزوی پیروزی .
سلام حالا اندکی کوتاه بیا گناه دارن اخه بچه ها شیرینی زندگین میگی نه از .... بپرس
سلام. ممنون از اینکه سری به وبلاگم زدی و نظر نوشتی. در مورده بم باید بگم که کشته های اصلی به بیان ۹۰درصد خبرگزاریهای خارجی بودند که ایران خودش سانسور کرده بود.در ضمن میخوام روی وبلاگم برات لینک بزنم. اگه موافقی برام به این ایدی bendagar_ask_jask ژیغام بزار.
آخه چرا برای او وقتی خودش نمی حواد چرا ؟ چرا ؟
میگویند نامت صبرا ست اما من صبری نمیبینم چرا؟
سلام عزیز . زیبا بود لذت بردم . آفرین
هیچ