تو ؛
همین جایی ...
توی همین خیابان هایی که غروب ها لیسیده می شوند و برق می زنند .
تو ؛
سایه ی سردی است که بوی گازوئیل می دهد .
عابران درخت های نخل که قد کشیده اند روبروی بدر ماه ؛ شب خالی بدون خیابان را سوت می زنند ؛ غروب را ...
تو ؛
توتونی هستی که خیسیده نخواهد شد.
حالا مرد هم که نباشی . سوت می زنی ....؛ صدای سوتت بیوه زنان خیابان نوزدهم را توی پلکان ورودی خانه هایشان گیج کرده .
پسرک فنج ها را به خانه می برد . سوت هم البته گاهی خواهد زد .
حرارت پسین تابستان و روزنامه لهیده توی دستم ؛ بخار می شوم .
تو در عروق چرک مرده ام حضور داری و حرارت حضورت بامداد فرداست .
سوت بزن !!! توی تمام خستگی مهره دوم گردنم معلقی و پلک هایم چه آسوده روی هم افتاده اند .
بدجوری به سراغم آمده ای . چه ناگهان در آغوشت غرقم کردی ...
هوه !!!
بوی گازوئیل می آید ....
کار سختی است درک این تصنیف!
انتظارم پایان شیرینی داشت...
که جز این انتظاری نداشتم.
یادمه یه بار یه مطلب راجع به خدا نوشته بودم یکی از دوستام خیلی خوشش اومد.
نشون دبیر ادبیاتمون دادم اخمی کرد و گفت: این چرندیات چیه نوشتی؟ اینا کفره دختر! از اون روز به بعد دیگه جرئت نکردم چیزی راجع بهش بنویسم.. همش فکر می کردم دبیر ادبیاتمون یه گوشه ایستاده داره واسم خط و نشون می کشه..
سلام آنقدر زیبا هست که من حیفم بیاید چیزی بنویسم ...
ممنون که به من سر زدی
راجع به پست اخیرت قشنگ بود فقط آخرش یه کم گیج شدم که ازش دور بودی یا نزدیک
بوی گازوئیل؟ همیشه فکر میکردم خدا رو باید توی طبیعت بکر جستوجو کرد اگه وجود داشته باشه. روح ملکوتی وسط بوی گازوئیل؟!!
یه نظر همین جوری هم بدم. لفظ خیسیده رو از کجا آوردی؟ فکر کنم چنین لفظی تو فارسی نداریم و این ترکین به اشتباه ساخته شده. اگه من اشتباه میکنم بگو.
این یه قسمتش هم جالب نبود. حالا مرد هم که نباشی سوت میزنی. صدای سوتت ... یه جورایی مرداسالارانه بود. یه همچین حسی به من القا کرد. منظور خودت از این قسمت چیه؟
فنج چیه؟ کلمه بندریه؟ یا من خیلی جوادم؟
خب مثل اینکه اگه جوابتو ندم نمی شه .... ۱- خدا رو همه جا می شه پیدا کرد . و من برای پیدا کردنش به طبیعت بکر نمی رم . این اونه که هرجا من می رم ؛ سایه به سایه باهام می آد . من حضورش رو توی رگ هام حس می کنم . حتا اگه چرکمرده باشن . لفظ خیسیده یک صفت مفعولیه یعنی چیزی که خیس شده . چرا من نگفتم :خیس خورده ؟ چون خیسیده به بسیار خیس خوردن معنی می شه . اگه در زبان فارسی این ترکیب وجود نداشته باشه خب من این کلمه رو می سازم و به خودم افتخار می کنم که از قابلیتهای زبانی استفاده کردم . مرد در متن من هیچ وقت سالار نیست ؛ همونطور که زن نیست و از این بحث متنفرم . در موردش توضیح نمی دم بایدتوی متن پیداش کنی... و اما فنج ؛ یک نوع پرنده است که اصلاْ تو بندر پیدا نمی شه البته به صورت طبیعی... یک پرنده قفسیه .. که تو بچگی داشتم .
سلام ...لحن پاسخت را برای جوابیه ای که برای مریم نوشته بودی نپسندیدم مریم هم می توانست مثل خیلی از مخاطبانت این مطلب را بخواند وبرایت یک کامنت صد آفرین بگذرد واز این مجال بگذرد ولی او اینگونه نبوده عریضه ات را با دقت خوانده است حتی نکته های ریز آن هم در نظر داشته وبه جای صد آفرین گفتن نوشته ات را به نقد کشیده سزاوار تر آن بود که قدر دان این مخاطب دقیق ونکته سنج باشی نه اینکه با این لحن توجیه گرانه پاسخش دهی کسانی که سوت وکف بزنند و... بسیار زیادند ولی اینگونه مخاطبان دقیق کم وحضورشان ارزشمند است باید حضورشان را پاس داشت ودرنگشان را ارزشمنددانست
البته شاید کامنت من هم مثل مریم جوابیه به دنبال داشته باشد اما من عادت نکرده ام با به به وچه چه ازکنار هر چیزی بگذرم...نوشته ات را خواندم اول اینکه تلاشت را برای نگاهی نو از دریچه ای متفاوت به موضوعی که بسیار از آن نوشته اند تحسین می کنم اما نثر شما یک نثر روان ویکدست نیست:به جای کلمه( توی) راحت می توانستی (در ) به کار ببری وگرچه در موردواژه (خیسیدن ) توجیه خودت را گفته ای اما خواهر خوبم نو آوری وخلاقیت بسیار خوب است اما در خلق هر چیز نو وبدیعی باید به جنبه های زیبا شناسی آن هم توجه کرد آیا واژهای خیسیده ولهیده با این اصل در تضاد نیستند؟؟ برای خودت و قلمت آرزوی موفقیت می کنم
یدالله عزیز!! مریم به من لطف نمی کند . به خودش لطف می کند . من برایش احترام قائلم چون فکر می کند . و شاید جزء معدود کسانی باشد که مثل خودم برای فکر کردن وقت می گزارد و از شنیدن فکر هایش لذت می برم . اما پاسخ من توهین به فکر او نبود . من و او کسانی هستیم که فکر می کنیم و با کمی فکر کردن مجال پاسخ و جواب را به هم می دهیم تا جسارت بیشتر فکر کردن را پیدا کنیم . من ان هایی را هم که سوت کف می زنند محترم می شمارم . چون معتقدم اینجا کسی مجبور نیست از من تعریف کند . و اگر خوشش آمد واقعاْ خوشش آمده است . و هیچ حرف دیگری هم با من ندارد . اما کسی که متن را باز می کند . چرا انتظار دارد جوابش را بدهم و مسلماْ انتظار ندارد از او تعریف کنم و به نکته سنجی اش افرین بگویم . چه اگر موافق بود خودش این کار را می کرد . من متن یکنواخت را دوست ندارم چشم را خسته و روح را کسل می کند . البته این عقیده من است . چند کلمه حتماْ باید توی ذوق بزنند . تا در وسط متن تو به خودت بیایی ... من اینطور فکر می کنم و آوردن کلمه هایی که با زبان معیار سنخیتی ندارند . تو را وادار می کنند به زبان فکر کنی و امکاناتش من (بلهی)و (بخیسی) را هم گاهی بکار می برم ... تو ومریم عزیز و همه دوستان خوبم پیروز باشید .صبرا
متن خیلی جالبی بود . نه به مولا عاشق کیه عشق چیه . چون نت زیاد نمیام به خاطره اونه که آپدیت نمیکنم .
سلام عالی بود و البته باحال هم بود قربونت
باز سلام میخواستم که تبادل لینک کنیم و اگه کاری از من بر میاد ما در خدمتیم و از دوستان منو کمک کنن تا بلاگم خوب بشه عزیز
از اینکه به موقع به روز نمی شم معذرت اگه دقت کردی من مقاله و متن های معتبر مینویسم فعلا دنبال یه موضوع تاپ در مورد بندر هستم خوشحال می شم موضوهای مورد نظر شما را را هم بدونم تصنیف شما هم حرف نداشت گوشه ای از دفترم نوشتمش فنج چی هست؟ پاینده باشی
باسلام خدمت شما صبرای عزیز.از این پستتون خیلی لذت بردم . عالی بود . شاد باشی و پیروز
صبرای عزیزم من هر سه تا کامنتت رو توی وبلاگم میبینم. دو تا اولی رو و این آخری که گذاشتی. ممنون از لطفت.
در مورد جوابهایی که دادی: من خیلی با تو موافق نیستم. بهخصوص در مورد لفظ خیسیده. قبول دارم که متن یکنواخت آدم رو خسته میکنه و اینکه سعی کنی با آوردن کلمات متفاوت به متن اوج و حضیض بدی عالیه. ولی برای اینکار لزوما نباید کلمه جدید ساخت. اونهم یه کلمه نامانوس. با یدالله موافقم. توی ساخت کلمات باید معیار زیباییشناسی رو درنظر گرفت. این کلمه نهتنها شعرت رو زیبا نکرده بلکه اصلا یه جورایی تو ذوق میزنه. خب تو گفتی هدفت از اینکه کلمهای بیاری که تو ذوق بزنه اینه که فرد به فکر وادار بشه. فکر نکنم به این هدف رسیده باشی. حداقل درمورد خود من که این طور بود. مفهوم نوشته است که آدم رو به فکر وادار میکنه نه ظاهرش. خوب دقت کن.
زبان چیزیه که ما باهاش ارتباط برقرار میکنیم. یه جور قانونمندی توشه. فکر کن اگه همهی ما بخوایم کلمهای بهش اضافه کنیم چی به سرش میاد؟ دیگه میشه ازش چیزی فهمید؟ سوای اینکه اصلا کار تو ضرورتی نداشت. من واقعا توجیه نشدم. مثلا اگه میگفتی توتونی هستی که خیس نخواهد شد من کمتر فکر میکردم؟ به نظر من که اونجوری قشنگتر بود.
ایراد بعدی یدالله هم واقعا وارده. یه متن یا باید نثرش محاورهای باشه یا کتابی. لفظ (توی) محاورهایه. توی نوشته اینم تو ذوق میزنه. من هم فکر میکنم (در) خیلی قشنگتر بود.
خوش بگذره!!!!
تلخ گریستم.
تا خدا در دامنم خوابید.
؟!
عجب ازتو دختر شیطون !!!
منو میشناسی ؟
توی اون تئاتر رادیویی مادر لیلا !!! یادت اومد ؟
صدای هرمزگان ؟ شیطنتهامون ؟ صدا و سیما ووو
کجایی بابا ؟ اولش شک کردم تویی بعد که نام فامیلتو دیدم جا خوردم ٬ بیوفا بردی از یادم !!!
سلام.... گاهی باید ایستاد و تنها نگاه کرد...
ارزش خوندن داشت...
ولی حیف سرما خوردم نمی تونم فریاد بزنم..
حتما دفعه بعد فریاد می زنم...
موفق باشی
سلام ..ممنونم که به من سرزدی ..موفق باشی .خدانگهدار
سلام صبرا خانم وبلاگ قشنگی داری هر وقت فرصت داشته باشم به وبلاگت سر می زنم به همه سلام برسون.
کدوم خدا صبرا کدوم خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقای شهرجو
انجا انجمن شعر نیست که نوشته ی این بنده ی خدا را اینجور به باد نقد گرفته اید...این فقط یک وب نوشت است آمو
گاهی برای خدا دیدن باید بوی گازوییل را استشمام کرد لااقل این بو هر چند مشام را آزرده می کند بالاخره خالقی دارد و خالق این خالق خداست
سعی کن شکستههای دلت را به بازار خدا ببری چون خدا خودش بهای شکسته دلان را خواهد پرداخت
به راستی خوش صداست و زیبا / ترکیباتت در زبان فارسی هست، اگرچه مهجور / مثلا "خیسیده" در لهجه ی اصفهانی!/ استدلال شما در زمینه ی زبان و متن / معقول و آکادمیک است / در ضمن / حروفت آنقدر درشت است که پشت یکدیگر پنهان می شوند!/
سوگواران دراز گیسو بر دو جانب رود، یاد آورد کدام خاطره را با قصیدهء نفسگیرشان تعزیت میکنند؟
سلام
کاش من هم به اندازه شما استهداد شعر گفتن داشتم اما ....
به وبلاگ من هم یه سر بزن . در ضمن این پسره بابک پسر خوبی نیست ! از همه بدتر اینکه شبیه علی دایی !!
سلام صبرای عزیز! دیروز اتفاقی کامنتت را در جنوب برای یادداشت خلیج فارس خواندم به نظر خودم بعد از این پست http://blue-eye.blogsky.com/?PostId=23 مطلب خلیج فارس بهترین پست من باشه ...به هر حال ممنون از لطفت ...